پیام


قـومی متفكرند در مـذهب و دیـن *** قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آن كه بانگ آید روزی *** كای بیخبران راه نه آنست و نه این

دوستان عزیز مهم نیست که احمدی نژاد یا خامنه ای یا فلانی چه گفته و چه کرده.
این حکومت از بیدار شدن من و تو میترسد
مهم این است که من و تو به هم چه می گوییم

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

فرق ميان روشنگر و روشنفكر و انديشمند و دانشمند

نوشته سیاوش اوستا سازمان جاسوسی الله - فرق ميان روشنگر و روشنفكر و انديشمند و دانشمند
در حالى كه هر روز نيروها و شخصيت هائى از پايوران نظام اسلام ايران از اين تفكر و حكومت جدا شده و يا بر عليه آن عصيان مى كنند و يا به گوشه خلوت مى روند. سيدعلى خامنه اى در تلاش است تا نيروهاى نوينى را در خارج از ايران تحت لواى ولايت فقيه خود درآورد.

وى همراه هديه چند ميليون دلارى اسكناس هاى جاسازى شده در جعبه هاى تابوت گونه كه براى سيدحسن نصرالله به سوريه و پس از آن به لبنان فرستاد از حسن نصرالله خواست كه به خرابى هاى جنگ در لبنان دست نزنند و ساختمان هاى جديد را در مناطق ديگرى از نو بنا كنند و تمامى ويرانى ها را دست نخورده نگه داشته و تبديل به موزه كنند، تا اين خرابى ها در تاريخ بماند. معمولاً موزه ها را در ساختمان هاى دربسته مى سازند اما دهها روستا و شهر و دشت و دمنى كه در لبنان ويران شده است را چگونه مى توان موزه ساخت. پرسشى است كه شايد كمتر كسى بتواند از رهبر جمهورى اسلامى بپرسد؟

اما در نماز جمعه هفته گذشته و پيش از آغاز رزمايش گسترده نظامى ملاها در ايران، على خامنه اى آب پاك را روى دست جهانيان ريخته و تأكيد كرد كه ايران اتم را به اين سادگى ها رها نخواهد كرد و چه بسا در مانورهائى كه انجام مى دهند يك جوكر از برخوردار بودنشان از اتم رو كنند.
*اما امروزه شاهد آنيم كه هر روز روشنفكران و دانشمندانى كه سال ها از پايوران اساسى نظام اسلامى بوده اند از آن جدا مى شوند. نمونه بارز آنها دكتر عبدالكريم سروش است، شخصيتى كه در سال هاى ۶۰ ناجى نظام و تفكر اسلامى در بحث هاى تلويزيونى با احزاب چپ بود مدت هاست كه در هر يك از سخنرانى هاى خود ضربه اى محكم بر پيكر نظام و تفكر و ايدئولوژى حاكم فرود مى آورد به گونه اى كه اخيراً رسماً اعلام كرد كه تشيع هيچ سازشى با دموكراسى ندارد و براساس ديكتاتورى پايه نهاده شده است. اينبار دكتر سروش فراتر از نظام اسلامى و ولايت فقيه حاكم رفته و خود تشيع را نشانه رفت.

دكتر سروش با هدايت و مديريت محمدعلى ابطحى از چند ماه پيش در تدارك برگزارى يك همايش پيرامون «مدرنيته و دين» بودند كه پنجشنبه گذشته در حسينيه ارشاد تهران برگزار شد. دكتر سروش كه تعدادى از دانشمندان غير ايرانى را براى اين كنفرانس دعوت كرده بود يكبار ديگر از رژيم رنجيده شد زيرا به مهمانان او و ابطحى ويزاى ورود به ايران را ندادند و از همه مهمتر اين كه وزارت كشور و اطلاعات شب قبل از برگزارى كنفرانس با ابطحى تماس گرفته و از او خواستند تا سروش را از ليست سخنرانان حذف كند زيرا نخواهند توانست امنيت او را در حسينيه ارشاد تأمين و تضمين كنند روز برنامه هم تعدادى جلو حسينيه ارشاد عليه دكتر سروش شعار داده و عليه او شعارنويسى مى كردند. لذا سروش ناگزير شد تا متن سخنرانى اش را به فرزندش واگذار كند تا در ارشاد بخواند. اما كنسرت ابطحى در ارشاد حسابى گرفته بود زيرا دو برابر گنجايش حسينيه مردم در محل حاضر شده بودند كه البته امت حزب الله را كه عليه سروش شعار مى دادند را نيز شامل مى شد و همين امت از ساندويچ هاى اهدائى به مدعوين نيزبهره بردند. اما يك شخصيت بسيار مشهور در ميان انصار غايب بود و آن كسى به جزمسعود ده نمكى نيست. هر چند ده نمكى حدود دهسال است كه انصار حزب الله را ترك كرده و كسى جز اين قلم در سال ها پيش اين راز را برملا نكرد. اما هنوز برخى از رسانه ها ده نمكى را وابسته به حزب الله مى دانند و نمى دانند كه او نيز از جمله پايوران ديروز اسلام سياسى است كه سال هاست به صف روشنگران و حتى افشاگران نظام پيوسته است. فيلم مشهور فقر و فحشاى او همه را دچار حيرت كرد به گونه اى كه بسيارى باور نمى كردند كه آن فيلم كار او باشد.

ده نمكى رسماً چند هفته پيش اعلام كرد كه از دهسال پيش با حزب الله رابطه اى ندارد. وى حتى پيشنهاد وزارت ارشاد احمدى نژاد را هم نپذيرفت و به طور جدى وارد دنياى سينما گشته و پس از موفقيت فيلم هاى او چون فقر و فحشاء و كدامين استقلال كدامين آزادى اينك «اخراجى ها» را كليد زده است كه يك فيلم سينمائى ۱۲۰ دقيقه اى بسيار خنده دار است با برخوردارى از يك تهيه كننده پولدار و هنرمندان مشهورى چون «اكبر عبدى» و مريلا زارعى. گويش ده نمكى هم اين روزها صد در هزار تغيير كرده است. از چاكرتيم و دمت گرم و صفاتو عشقه بگير تا اين كه يزدان نگهدارت باد و جهان جز عشق نيست و غيره... جدا از اين كه اينگونه ديالوگ ها در فيلم «اخراجى ها» آمده است در برخوردهاى روزانه نيز ده نمكى با گروهش از همين نوع گويش استفاده مى كند و با خانم ها هم دست مى دهد و مى گويد آن ده نمكى سال هاى فشار مرد، اينك اين ده نمكى صددرصد سينمائى است. اينجاست كه پى مى بريم كه بريدگان از نظام اسلامى ۲نوع هستند نوعى كه به محض روشن شدن بسان ديگر روشنفكران، انسان هائى مى شوند كه نقش مهمى در تحول آفرينى جامعه ندارند. اما روشنگر هر كارى كه بكند هدف افشاگرى و روشنگرى را دنبال كرده و به بارور شدن و پويائى انديشه ها كمك مى كند. فرق انديشمند و دانشمند هم در همين است. استادانى هستند كه معدن و مخزن دانش هستند اما گوئى همه آن دانش در گاوصندوقى نهفته است كه هر از گاهى درب آن براى پرداخت مخارجى، بازمى شود.
اما انديشمند كسى است كه پس از بارورى و پويائى يافتن انديشه اش اين را به ديگران نيز منتقل مى كند و اين روشنگران و انديشمندان هستند كه نوپردازى مى كنند و خلاقيت دارند و راه هاى نوينى را در تاريخ بازمى كنند كه حتى از هزاران استاد و دانشمند و روشنفكر ديروز نيز جلو مى زنند.
مثلاً شما ببينيد كه با آمدن و رفتن دولت ها، مسئولين جابجا مى شوند اما كمتر مسئولى پيدا مى شود كه مثلاً با آمدن دولت و يا رئيس جمهور جديد به عنوان اعتراض پست خود را ترك كند و حتى برخى به اين مسئله فكر نمى كنند كه امكان دارد اكيپ جديد، قديمى ها را اخراج كنند. پس اكثريت قاطع براى حفظ پست خود تلاش مى كنند اما مثلاً آمدن اين احمدى نژاد به رياست ايران اسلامى آنقدر براى بعضى ها ننگ آفرين بود كه فورى استعفاء دادند.

«يكى از مسائل مورد گفتگو در محافل نظام اسلامى به اخراج يك كارمند سفارت در فرانسه مربوط مى شود. دو ماه پيش از اين كه ميردامادى در تهران دبيركل حزب مشاركت بشود يك ميردامادى ديگر با نام كوچك سراج الدين كه چند پست در سفارت داشت به اتهام نوشتن مقالاتى عليه احمدى نژاد و وزراى او در روزنامه هاى تهران اخراج شد. يكى از اين مقاله ها به تمسخر وزير حاج محمود مربوط مى شد. وزير طى سفرى به پاريس از دانشگاه سوربن ديدن مى كرده است و طى گفتگو با رئيس دانشگاه، مى گويد ما خوشحاليم كه آقاى صمدى كه ايرانى هستند در اينجا كرسى دارند. رئيس دانشگاه مى گويد ما همكار ايرانى داريم اما فردى بنام صمدى در ميان اساتيد ما نيست. آقاى وزير پافشارى حزب اللهى مى كند و حتى مترجم به او مى گويد: آقا ول كن. ما هم مى دانيم كه استادى بنام صمدى در سوربن كار نمى كند. آقاى وزير كه تمايل به عقب نشينى نداشته دست رئيس دانشگاه را گرفته و ۲۰ تا ۳۰نفر هم پشت سرش راه مى افتند و به سالنى وارد مى شود و آفيشى را روى درب سالنى نشان مى دهد و مى گويد پس اين نام آقاى صمدى اينجا چكار مى كند؟
-شنبه به فرانسوى مى شود SAMEDI (سامدى)... عين ماجرا را سراج الدين ميردامادى در روزنامه در تهران با امضاى خودش مى نويسد و اين روشنگرى موجب اخراج وى مى شود. »


چگونه سازمان جاسوسی الله به برکت دلارهای نفتی توانست افکار پنهان ضد اسرائيلی در غرب را فعال کند؟
چرا مافياى جهانى پترو دلار ضد اسرائيل عمل مى كند؟


پس از شكست حمله به حزب الله، اسرائيل از يك خواب تاريخى بيدار شد. «فراتر از كينه و دشمنى ضد اسرائيلى كه در ميان كشورهاى عربى اسلامى وجود دارد، در ميان بخشى از ساكنان سرزمين غرب، (اروپا و آمريكا) و به ويژه مافياى جهانى نفت نيز مى توان دشمنى پنهان با اسرائيل را جستجو كرد.» در قرن بيستم مافياى جهانى نفت روى بخشى از كشورها سرمايه گذارى سياسى مى كرد و با كمك هاى نظامى و ساختن پايگاه هائى از ايران تا اسرائيل و تركيه و پاكستان و خليج فارس و عربستان سعودى از منافع مافيائى خود در خاورميانه پشتيبانى مى كرد، اما در پى سقوط كمونيسم و پديد آمدن انديشه ها و تفكرات رنگارنگى (از اسلام سياسى، از نوع خمينى گرفته تا المهدى سودان و القاعده بن لادن و يا چچنى ها، مافياى نفتى جهان چاره اى نداشت كه سربازان و نيروهاى نظامى خود را وارد مناطق نفت خيز كند) و چون پايه و قاعده و اساس نخست و پايانى «بيزنس و مافياى جهانى نفت فقط و فقط «نفت و دلار» است هر انديشه و ايدئولوژى و دين و مذهب و آئينى كه موافق اين راه باشد در خدمت گرفته مى شود و هر چه مخالف منافع جهانى آنها باشد يا رها شده و يا به گونه اى تضعيف مى شود. وقتى در سال هاى ۹۰ اسلامگرايان در الجزيره انتخابات را برنده شدند، وارثان استعمار در اين كشور و ژنرال هاى يادگار انقلاب سوسياليستى ولائيك الجزاير در جهت حفظ منافع جهانى مافيائى نفت برخلاف آراء ميليون ها نفر در برابر اسلامگرايان ايستاده و شيخ عباس مدنى و يارانش را زندانى و انتخابات را ناديده گرفتند. نتيجه آن كشتار بيش از ۲۰۰ هزار نفر الجزايرى بود در درگيرى هاى اسلام سياسى با ارتش و پليس حكومتى اما اسلام سياسى نتوانست قدرت را به دست بگيرد.

حالا چگونه اروپائيان از به قدرت رسيدن حماس در فلسطين و حزب الله در لبنان از طريق انتخابات پشتيبانى كردند و دشمنان قسم خورده اسرائيل را در بيخ گوشش به قدرت رساندند. اين مسئله اى است كه اسرائيل به عمق آن پى برده و آگاه شده است كه انديشه و تفكر براندازى دولتى كه توسط سازمان ملل به رسميت شناخته شده است و انسان هائى چون بن گورين و گلداماير و اسحق شامير و مناخيم بگين براى آزادى و استقلالش با استعمار پير انگليس سال ها جنگ چريكى كرده اند، تنها مختص سعودى ها و سورى ها و ملاهاى تهران و فلسطينى ها نيست. تفكر نازى و ارمغان شوم هيتلر همچنان آتشى زير خاكستر است كه در غرب وجود دارد.

بدين روى همچنانكه اسرائيل بدون اجازه قبلى در تله غرب و سعودى ها افتاده و به لبنان حمله كرد، اينبار خودش طرح حمله و براندازى دو حكومت سورى و ايرانى را روى ميز كارش دارد.

افسانه حمله پر شتاب اسرائيل به لبنان را بسان يك «رمان پليسى» مى توان اينگونه شرح داد:

-جمهورى اسلامى مشكل انرژى اتمى را با غرب دارد.

-عربستان سعودى از شورش هاى شيعيان كشورش شب ها خواب ندارد و هر چند به حسن نصرالله كمك مالى مى كند، اما از وجود حزب اللهى هاى سعودى در ميان لبنانى ها باخبر است و مى داند كه پرداخت اين دستخوش ها به حسن نصرالله مانع شورش هاى شيعى در عربستان نخواهد شد.

-گروه محمود عباس كه با پيروزى حماس در انتخابات توليت ۵۰ساله به جان و مال و دهش هاى فلسطينى را از دست داده است، خواب آسوده را از دست داده است.

به ناگاه اطلاعاتى محرمانه و دست اول از چند كشور (مصر، سعودى، فلسطين و...) روى ميز دولت جوان و كم تجربه اسرائيل قرار مى گيرد:

-حزب الله دو تا سه هزار نفر بيشتر نيستند.

-پايگاه هاى آنها در فلان و فلان جاها در صور و صيداو بقاع است و با يك حمله ۴۸ساعته فاتحه حزب الله براى هميشه خوانده خواهد شد. تمامى كشورهاى اسلامى منطقه (به جز ايران و سوريه) و غرب از اين طرح حمايت مى كنند.
سازمان هاى اطلاعاتى و امنيتى اسرائيل و فرماندهان ارتش اين كشور و آقاى موسى قصاب رئيس جمهور، با طرح حمله شتابزده به لبنان مخالفت مى كنند، اما حمايت جهانى از اين عمليات موجب شد تا دولت جوان و كم تجربه جديد اسرائيل كار را شروع كند...

امروز اسرائيل بسان بسيارى از هم ميهنان آگاه ما به اين نتيجه رسيده است كه براى كندن غده سرطانى اسلام سياسى در جهان كه از يك سو هدف اصلى و اوليه آن نابودى اسرائيل است و از آن سو فشار و سركوب و كشتن آزادى و آزادانديشى در سرزمين هاى خود مى بايست آستين ها را بالا زده و يك كار ريشه اى انجام داد و كار ريشه اى بسان حمله به افغانستان و عراق نيست كه رهبران اصلى خشونت مشغول فعاليت باشند و درگيرى ها سالها ادامه يابد. اسرائيل تجربه فلسطين و نبرد با رهبران آنها را پشت سر دارد. او اهداف را مشخص مى كند و رهبران خشونت طلب را نشانه مى رود و از كشتن و بازداشت آنها نيز ترسى ندارد. لذا طرح عمليات ضد ملاها و سوريه بدينسان است كه در يك هجوم چند روزه حدود هفت تا ده هدف مورد حمله گسترده قرار مى گيرد:

۱-بيت رهبرى ۲-كاخ رياست جمهورى ۳-مجلس خبرگان ۴-مجلس شوراى اسلامى ۵-شوراى نگهبان ۶-مجمع تشخيص مصلحت نظام ۷ و ۸ و ۹ و ۱۰-چند هدف اساسى در مشهد (توليت آستا تقدس) و قم خواهد بود.

باخت اسرائيل در لبنان يك بازى مقدماتى بود براى به دست آوردن يك پيروزى بزرگتر در عملياتى گسترده تر.

در بخشى از محله هاى مشهد، وقتى بچه هاى هشت و نه و دهساله با هم تيله بازى مى كردند، اگر تازه واردى بين بچه ها بود، در بازى هاى اوليه به عمد چند بازى را بچه هاى قديمى به تازه وارد مى باختند، تا طرف تشويق بشود در روزهاى آينده با دستى پرتر و شوقى گسترده تر به بازى بيايد و احساس خودبزرگ بينى داشته باشد تا شرط ها را بالاتر ببندد. حالا هم پيروزى بازى بچگانه حزب الله كه از تهران تا لبنان و سوريه را شاد كرده است. فردائى را در پيش دارد كه اگر «مافياى جهانى پترو دلار» چوب لاى چرخ اسرائيل نكنند طرح «نوروز خونين» عملى خواهد شد و اهداف مشخص مورد حمله قرار خواهد گرفت.


دوستى با اسرائيل به نفع كشورهاى منطقه است

آقاى اولمرت نخست وزير اسرائيل در پيام سال نو يهودى فاش ساخت كه با عربستان سعودى در تماس پنهان است براى استقرار يك صلح پايدار.
هم ايشان در هنگامه جنگ با لبنان نيز فاش ساخته بود كه كشورهاى عربى موافق سركوب و نابودى حزب الله لبنان بوده اند.
در رابطه با اعتراضات گسترده در اسرائيل در مخالفت با جنگ اخير و تعيين هيأت هاى مختلفى براى تحقيق و پژوهش، به گوش ها رسيده است كه در هجوم به لبنان، اسرائيل يكى از قدرت هاى جهانى در تله سعودى ها افتاده بود و به گونه اى اين جنگ از طرف كشورهاى عربى با حزب الله عملى شده بود، حتى يكى از شخصيت هاى اسرائيلى حمله به لبنان را با حمله عراق به ايران مقايسه كرده و گفته بود آن حمله نيز از سوى تمامى كشورهاى عربى حمايت مى شد. جريان جنگ لبنان فردائى وخيم تر از امروز را در پى خواهد داشت جدا از خرابى ها و كشتار در لبنان مردم اسرائيل نيز زيان هاى بسيارى ديدند.
بيش از ۲۰۰۰ خانه ويران شد و حدود ۵۰۰۰ نفر بى خانمان شدند، ۱۵۰نفر كشته و حدود ۲۵۰هزار نفر در خطر بى كارى قرار گرفتند. اينها همه جدا از هزينه هاى سنگين نظامى بود كه تا به امروز اسرائيل نتوانسته است رقم دقيقى از آن ارائه دهد.
هر چند در ۶۰سال پيش كه سازمان ملل رأى به تقسيم فلسطين داد هرگز اعراب گمان نمى كردند كه در صورت عدم پذيرش قطعنامه سازمان ملل شش دهه خواهد گذشت و مشكل فلسطين حل نخواهد شد. به ويژه اين كه در آن هنگام ۲۳ كشور از ميان ۵۵ كشور رأى دهنده براى تشكيل دولت اسرائيل يا رأى مخالف و يا ممتنع داده بودند كه در ميانشان به جز كشورهاى اسلامى و ايران شاهنشاهى، يونان و انگليس و چين و يوگسلاوى و مكزيك.... نيز به چشم مى خوردند. اما هيچيك از كشورهاى غير اسلامى مخالف و يا ممتنع تلاش علنى و دشمنى آشكارى عليه اسرائيل انجام ندادند. ولى كشورهاى اسلامى مرتب از گروه هاى تروريستى فلسطينى حمايت كرده و مى كنند و حتى همين عربستان سعودى كه به خون حزب الله تشنه است به حزب الله لبنان كمك كرده و مى كند كه مجامع جهانى اينگونه كمك ها را نوعى ترس آن كشور از حزب الله قلمداد مى كنند. اين كه روز جمعه گذشته حسن نصرالله توانست صدها هزار نفر را در لبنان جمع نموده و برايشان سخنرانى كند و از هجوم اسرائيل نهراسد را صاحبنظران نوعى سازش با اسرائيل دانسته و گمان مى رود كه كلاً از اين پس حزب الله لبنان عمليات نظامى خود را بر عليه اسرائيل متوقف و بيشتر روى رژيم هاى سنى و وهابى منطقه سرمايه گذارى خواهد كرد.

كشورهاى منطقه بايد به اين مسئله واقف باشند كه در صورت رعايت حق وجود و رسميت دولت اسرائيل نه تنها صلح و آرامش به منطقه بازخواهد آمد كه از نظر اقتصادى نيز خاورميانه شكوفاتر از هر هنگامى خواهد شد. اما كو گوش شنوا و خرده دانشى كه با كند و كاو در لابلاى تاريخ كينه و دشمنى تاريخى كشورهاى مقتدرى كه ۶۰ سال پيش با تشكيل دولت اسرائيل مخالف بودند را جستجو كند تا دست كم مردم سرزمين ما وارد آن بازى تحميلى نشوند و به جاى دوستى با فرزندان آدم و ابراهيم با آنها دشمنى كور و جاهلانه داشته باشند براى خوشايند قدرت هائى كه رشد صلح جويانه اسرائيل در منطقه برايشان زيان آور است و حتى خود فلسطينى ها نيز كه در سال ميليون ها دلار درآمد كاركردن در اسرائيل را داشتند مدت هاست كه از آن محروم شده و وجوهات نفتى و يا فقر و تهيدستى ارمغان آنها بوده است.



انيس نقاش و رفسنجانى در يك برنامه تلويزيونى
سازمان جاسوسی الله چگونه از تروريستها و قاتلين بهره تبليغاتی ميبرد؟


سيدعلى خامنه اى كه در انديشه تصاحب كامل قدرت اجرائى، قضائى و مقننه ايران بود در انتخابات رياست جمهورى با گزينش شتابزده احمدى نژاد سرش كلاه رفت.
وى و سازمان امنيت موازيش تمامى تلاش خود را متمركز كرده بودند تا با رئيس جمهور كردن باقر قاليباف كه از نوجوانى از مريدان آقا بود، تمامى قدرت را در ايران از آن خود كنند. تمامى نيروهاى سپاه پاسداران و دفاتر رهبرى در سراسر كشور بسيج شده بودند تا قاليباف بچه مشهد بر جاى خاتمى بنشيند.

اما برخى از نطق هاى انتخاباتى قاليباف موجب شد تا سيدعلى خامنه اى در تله افتاده و نظرش عوض شود.

قاليباف اعلام كرد كه ايران به يك رضاخان حزب اللهى نياز دارد.

وى گفت: مسئوليت ها و ميدان فعاليت هاى رهبرى و رئيس جمهور تفكيك شده است.

وى در تاريخ به خبرنگارى كه از پاريس براى تهيه گزارش به تهران رفته بود نيز گفت: من كسى نيستم كه از جيب رهبرى خرج كرده و چشم بسته كار كنم.
همه اينها كه در چند روز مبارزات انتخاباتى روى داد موجب شد تا مجتبى فرزند كوچك آقاى خامنه اى با گزارشى مفصل نزد پدر رفته و جاى قاليباف فرمانده سپاه را با احمدى نژاد فرمانده بسيج عوض كند.

بسيج و سپاه فرق اساسى تشكيلاتى انديشه اى و سياسى نيز با هم دارند همچنان كه اعضاى بسيج از قشر پائين و عوام و كم تحصيل كرده جامعه هستند، رهبران آنها نيز عوام زده تر و مرتجع تر از سپاه و رهبران سپاه هستند.
سپاه پاسداران طى بيش از يك چهارم قرن توانسته است با ديدن آموزش هاى مدرن و سفرهاى خارج از كشور با آشنائى با جهان، چند پا از بسيج و بسيجيان جلوتر باشد و على خامنه اى كه يكشبه از سپاه به بسيج پريده و رئيس جمهور سپاهى را بسيجى كرد، هرگز گمان نمى كرد كه احمدى نژاد وى را در تله هائى بيندازد كه كل رژيمش با همه سازمان هاى اطلاعاتى و مطالعات استراتژيكش نتواند او را از منجلاب و خطر دربياورد.

پيش از اين بارها و بارها آقايان خمينى و خامنه اى عليه جهان آزاد و اسرائيل و غيره سخنرانى هاى راديكالى كرده بودند، اما همواره رهبران سياسى ايران در مجامع جهانى تبليغ مى كردند كه سخنان رهبرى با حضور رئيس جمهور و دولت مشروعيت عملى ندارد... اما آنگاه كه احمدى نژاد به عنوان بالاترين عنصر اجرائى كشور خواهان نابودى كشورى شد كه توسط سازمان ملل به رسميت شناخته شده است و قتل عام هولوكاس را زير علامت سئوال برد، كار نظام اسلامى از بيخ و بن خراب شد به گونه اى كه ديگر هم پيمانان ملاها چون روسيه، چين اروپا و به ويژه انگليس و فرانسه هم نتوانستند خرابكارى هاى احمدى نژاد را راست و ريس كنند.

حتى خامنه اى با فعال نمودن شورائى براى اداره سياست خارجى و مأموريت دادن به على لاريجانى و ولايتى و غيره نيز نتوانست كارى از پيش ببرد.

اينك گفته مى شود كه فرزند بزرگ آقاى خامنه اى، آقا مصطفى مأموريت يافته است تا به همراه يك تيم روحانى و فوكلى راه حلى براى عبور از احمدى نژاد بيابند و يك بار ديگر در خانواده آقاى خامنه اى دو برادر رو درروى يكديگر قرار گرفته اند. زيرا در شرايطى كه آقاى مجتبى خامنه اى همچنان در دفاع از احمدى نژاد در تلاش است، برادر بزرگتر او آقامصطفى در تدارك بركنارى اوست.

و از همه اينها مهمتر اين كه هاشمى رفسنجانى بهترين بهره را برده و خواهد برد زيرا رفسنجانى ارتباطات خارجى و دلارى بسيارى بالائى در سراسر جهان دارد در صورتى كه آقاى خامنه اى فقط در داخل كشور قدرتمند است و در سياست جهانى و دلارى نفتى، نفوذى ندارد و از همه مهمتر هاشمى با پيوند چند ساله اى كه با اقتصاد جهانى دارد تبليغاتش نيز در همين راستا است. هر چند تو با من دشمنى، اما دشمنى كردن تو با دشمن من براى من مفيد است. پس ترا تأمين مى كنم تا كارت را دنبال كنى، يكى از پايوران پيشين نظام سال ها پيش اين مسئله را افشاء كرده بود كه خانواده رفسنجانى انصار حزب الله را تأمين مى كردند تا هر چه بيشتر به خانم فائزه حمله كنند.
اما نكته اى كه از چشم صاحب نظران به دور افتاد، حضور هاشمى رفسنجانى با انيس نقاش، تروريست معروف در يك برنامه تلويزيونى بود. شبكه الجزيره يك برنامه بحث آزاد را با يوسف القرضاوى رئيس «علماى مسلمانان جهان سنى» و هاشمى رفسنجانى ترتيب داده بود كه البته هر يك جداجدا به پرسش هاى خبرنگار و رقيب خود پاسخ مى دادند. اما جالبى قضيه در آن بود كه دو نفر به عنوان پژوهشگر و هر يك در دفاع از يكى از آن دو تن به تجزيه و تحليل آن مناظره و يا بحث آزاد پرداختند و مدافع آقاى هاشمى رفسنجانى كسى نبود جز آقاى «انيس نقاش» تروريست مشهور لبنانى كه در هنگامى كه قصد ترور شاپور بختيار را در فرانسه داشت. دو شهروند فرانسوى را به قتل رساند و سال ها در زندان فرانسه بود تا اين كه پس از نخست وزير شدن شيراك از زندان آزاد شد، وى امروزه جدا از اين كه يك سرمايه دار و بيزنس من متمولى در ايران است، براى دفاع از سخنان هاشمى رفسنجانى در شبكه الجزيره با عنوان «پژوهشگر در امور اسلامى» ظاهر شده و از هاشمى رفسنجانى، شيخ حسن نصرالله، احمدى نژاد و «مقاومت شريف» در عراق دفاع كرد.

انيس نقاش طرح اختلافات تاريخى را در شرايط كنونى عراق، چون جنگ امام على با خانم عايشه همسر پيامبر اسلام را توطئه آمريكائى ها براى تبديل كردن «مقاومت شريف» به مقاومت طائفى (فرقه اى) دانسته و ملاهاى جاهل سنى را بازيچه اين جنگ معرفى كرد.

انيس نقاش با اشاره به سازمان هاى اطلاعاتى ايران، مركز مطالعات استراتژيك و غيره... گفت كسانى كه سياسى و تشكيلاتى كار مى كنند نسبت به علماى سنى كه از روى احساس حرفى مى زنند و عملى مى كنند بهتر مسائل سياسى جهان را تحليل و بررسى مى كنند...

وى در دفاع از جمهورى اسلامى و سخنان هاشمى رفسنجانى گفت: زلماى خليل زاد كه از كابل و بيروت تا آمريكا اسلام شناسى را با پول و بورس آمريكا مرور كرده است، به عنوان يك متخصص در امور اسلامى به راحتى مى تواند اين اركستر را فعال كند تا سنى هاى جهان را با آن موزيك در عراق و ديگر كشورهاى اسلامى برقصاند.

اين روزها بحث هاى ضد شيعه و سنى كه مسلماً با درگيرى هاى ايران و تازيان و ريشه هاى تاريخى آن مى رسد، به ويژه توسط بعثى هاى عراق و سوريه رشد كرده و ايرانى را عجم، ضد اسلامى، حشيشيون (باطنيان پيروان حسن صباح) قاتل خلفاى راشدين، عوامل اختلاف افكن در اسلام و غيره مى خوانند و تلويزيون هاى العربيه و الجزيره با بحث هاى خود به اين مسئله دامن مى زند.


ريشه رفراندوم خواهى ملت ايران

در كمتر از دو ماه پس از ۲۲بهمن كه ملايان در ايران قدرت را به دست گرفتند، مردم را مجبور كردند كه طى يك رفراندوم «آرى يا نه» به جمهورى اسلامى، پاى صندوق هاى رأى بروند و از آنجا كه آقاى خمينى فقط يك حق انتخاب براى عوام قرار داده بود، بيش از ۹۰ درصد از جمعيت ايران كه چهره آقا را در ماه ديده بودند و فرمانش را مطاع مى دانستند به جمهورى ناشناخته اسلامى آرى گفتند.
مدتى پس از آن بود كه مجلس خبرگان با بيش از ۷۰نفر براى تدوين قانون اساسى تشكيل شد و قانون اساسى فرانسه كه به پارسى ترجمه شده بود و توسط افرادى چون مهندس امير انتظام براى ايران پس از انقلاب در نظر گرفته شده بود از يادها رفت و قانون اساسى اسلامى با حاكميت ولايت فقيه و غيره به تصويب آنها رسيد.

پيش از آن، رفراندوم غير رسمى ديگرى نيز در هنگام دولت دكتر شاپور بختيار انجام شده بود.

در پى مذاكرات انقلابيون با آمريكائى ها، آمريكا پيشنهاد كرده بود تا آرى يا نه به دولت شاهنشاهى را به رأى مردم بگذارند و قرار گذاشته بودند تا اين رفراندوم را دكتر بختيار انجام بدهد. اما پيش از اين كه اين طرح به آگاهى وى برسد، ملايان از طريق دكتر على امينى به آمريكا پيغام دادند كه دولت بختيار قادر به انجام اين امر نيست و قرار شد كه خود نيروهاى انقلابى در روز جهانى حقوق بشر (سال ۵۷) اين رفراندوم را برگزار كنند و به جاى جمع آورى آراء مردم در صندوق ها، قرار شد تظاهرات سراسرى در تمامى كشور برگزار شود.

روز جهانى حقوق بشر آن سال مصادف شد با تاسوعا و بهترين بهانه تظاهرات براى انقلابيون. گويا تاريخ و تقويم نيز به كمك مخالفان محمدرضاشاه آمده بود.

بارى تاسوعاى آن سال كه برابر با روز جهانى حقوق بشر بود، تظاهرات ميليونى در سراسر كشور برگزار شد و توجيه شرعى عرفى و قانونى براى تغيير رژيم فراهم آمد.

در كمتر از دو سال پس از رفراندوم آرى يا نه به جمهورى اسلامى، جمعى ديگر به فكر برگزارى رفراندومى ديگر افتادند و سر و صداهاى اندكى در اين رابطه بلند شد، از جمله اين كه در زمستان سال ۵۹ اعلاميه اى را تهيه كرديم كه به امضاى تقريباً ۱۵ نفر رسيد و در روزنامه ميزان نيز چاپ شد، اين گام نخست براى درخواست يك رفراندوم به منظور آرى و يا نه گفتن به استبداد و انحصارطلبى ولايت فقيه و جمهورى اسلامى تازه پا بود. تظاهرات بزرگى نيز در اسفند همان سال در هنگامه سخنرانى اولين رئيس جمهور اسلامى به راه افتاد كه مردم خواهان رفراندوم بودند، مأموران كميته و حزب اللهى آن ميتينگ را با شعارهاى مرگ بر ضد ولايت فقيه به هم زدند و پس از آن ديرى نپائيد كه با يك دست شدن نظام و به بهانه جنگ با عراق تمامى صداها و فريادهاى اعتراضى سركوب و بيش از يكصد هزار تن از پر شورترين جوانان سرزمين ما اعدام و قتل عام شدند.
تا اين كه در سال ۱۹۹۶ نخستين ماده برنامه ده ماده اى ما برگزارى يك رفراندوم بود براى گزينش يك نظام مردمى.

شاهزاده رضا پهلوى، حشمت الله طبرزدى، آيت الله منتظرى و افراد بسيار ديگر طى اين چند سال همصدا با بخش وسيعى از ملت ايران شعار رفراندوم را در جهان طنين افكن كردند.

گزينش دوباره جرج بوش و نقش مؤثر ايرانيان آمريكائى در تجديد انتخاب آقاى بوش، موجب شد تا خانم كونداليزا رايس از طرح انجام يك رفراندوم رايانه اى استقبال كند. (در ابتدا اين امر محرمانه بود.)

چون نظام اسلامى حاكم طى سال هاى گذشته نشان داده بود كه كوچكترين تظاهرات را در هيچ يك از شهرها و محلات ايران برنمى تابد. نظر سنجى با اينترنت مطرح شد و چند تن از آقايان و خانم ها، كار نظر سنجى رايانه اى را به دست گرفتند.

آمريكا بر اين باور بود كه اگر طى چند هفته بيش از يك ميليون از ۷۰ ميليون ايرانى از طرح رفراندوم استقبال كنند. پس از آن مى توان فشارهاى جدى بر نظام اسلامى وارد كرد.

از نوامبر سال گذشته تا به امروز كه تقريباً سه ماه از راه ا ندازى اين سايت مى گذرد هنوز تعداد نام ها به چهل هزار نرسيده است. يعنى تقريباً هر ماهى ده هزار نفر امضاء كرده اند. اين نه به خاطر ممنوعيت اين سايت در ايران و يا عدم آشنائى ايرانيان به اينترنت است.

زيرا كه لااقل ايرانيان خارج از كشور حدود هفت ميليون نفر هستند. شركت در نظر سنجى از داخل هم غير ممكن نبوده است. اما علت عدم استقبال چه بوده است؟
مى توان پذيرفت كه يكى از علل عمده اين تأنى در افزايش امضاء، ناآشنائى گروه كثيرى از مردم ما با اينترنت است، اما، نسبت كسانى كه با اينترنت هم آشنائى دارند، كم نيستند و مى شد پذيرفت.

از دو هفته پيش كه شاهزاده رضا پهلوى رسماً از اين رفراندوم اينترنتى پشتيبانى كرد، پيش بينى مى شد كه ارقام جانبداران به ناگهان به رقم بالاى سيصد هزار برسد، اما شوربختانه از روزى كه شاهزاده رضا پهلوى با استفاده از تمامى رسانه هاى جهانى پارسى زبان پشت اين جريان قرار گرفت، بحث در اطراف موضوع اين پيشنهاد، در بين سلطنت طلب ها هم شدت گرفت. از سوئى بسيارى از گروه ها و افراد و شخصيت هاى هوادار پادشاهى عليه خواسته ايشان موضع گيرى كردند و افرادى مثل بهروز صوراسرافيل مجبور شد تا تريبون و برنامه تلويزيونى خود را از دست بدهد و گروهى ديگر از هواداران پادشاهى كه جمعشان ظاهراً به ۵۵۰ نفر مى رسد و اكثراً از فعالان سياسى آن طيف هستند، نامه اى اعتراضى به فرزند ارشد محمدرضاشاه نوشتند و از اين كه شاهزاده درخواست كرده است طيف سلطنت طلب هم به اين جمع بپيوندند، شكايت كرده اند.
اما علت اساسى شكست اين طرح رفراندوم اينترنتى در چيست؟ هر چند در فهرست امضاء كنندگان آن بيانيه نام افراد و شخصيت هاى معتبرى بين ۳۰ هزار امضاء كننده وجود دارد كه هر كدامشان سهم بزرگ و گسترده اى در مبارزات نيم قرن اخير ايران براى آزادى داشته و دارند.

شاهزاده رضا پهلوى در سخنان خود در رابطه با اين طرح و مسئله رفراندوم گفت: هر كس از كمپ دشمن جدا بشود و به كمپ ما بپيوند از ماست. به عبارتى به فرموده ايشان دو جايگاه بيشتر نيست، يكى استبداد و يكى آزادى.
اين فرمايش شاهزاده رضا پهلوى به آن مى ماند كه بگوئيم بين كافر و مؤمن يا بين سياه و سفيد چيزى نيست. يا آن سوى خط و يا اين سوى خط. جدا از اين كه اين سخن از نظر فلسفى، انديشه اى، سياسى خطا است، در جامعه مدنى و آزاد نيز اين سخن پذيرفتنى نيست زيرا ما مى توانيم آدم بى طرف، منافق، مشكوك و... در اين بين داشته باشيم. همچنان كه بين سياه و سپيد، خاكسترى هم هست و بين بهشت و جهنم هم برزخى وجود دارد و در فلسفه نيز بين جبر و اختيار، امر بين امرين نيز وجود دارد.

اما جدا از اين استدلالات فلسفى و علمى در رابطه با نادرستى آن توجيه، مسئله مهمترى هم وجود دارد و آن اين كه همه ما با اين نظريه موافق هستيم كه هر كس از سپاه دشمن بكند و جدا بشود يك گام بزرگ براى نجات خودش برداشته است و اگر جدا شد و به سپاه آزادى پيوست، دو گام بزرگ برداشته است، اما اين قانون جنگ و سياست است كه هر كس از سپاه دشمن به ما پيوست دست كم مى تواند در امان باشد، اما نمى تواند در كادر رهبرى قرار بگيرد. به ويژه اين كه آنقدر نظام اسلامى ايران پر دوز و كلك و پر آشوب و نيرنگ و فريب و بدبختى است كه هر روز دهها تن از آن جدا مى شوند، خب نمى شود همه آن جدا شدگان را روى دست بلند كرد و آنها را به عنوان قهرمان ملى، داخل كادر رهبرى و هدايت جنبش كرد. چطور كسانى مثل عباس امير انتظام، طبرزدى، گنجى و... بايد در زندان بپوسند و بعضى از افرادى كه چند شبى را در بازداشت به سر برده اند و در همين انتخابات سه سال پيش هم هوس رئيس جمهور شدن داشته اند را دوشادوش خود بپذيريم.

سركار خانم مهرانگيز كار حسابش از ديگرى جدا است، حتى خود من حاضرم به ايشان به عنوان يك شخصيت برجسته در كادر رهبرى جنبش آزاديبخش ايران رأى بدهم اما افرادى را كه در همان هنگامه هائى كه بيش از يكصد هزار نفر از فرزندان ميهن من تيرباران شدند، مسئوليت هاى كادرى و رهبرى در رژيم داشته اند را نمى شود حتى در كنار خود پذيرفت.
آن هم امروز، پس از ۲۵ سال كه حتى خلخالى هاى رژيم و... نيز عليه نظام شده اند.
بارى طرح رفراندوم كه از بيست و چهار سال پيش پى گرفته شد، امروز بسان يك توپ بازى، خبرى خبر ساز و درگيرى ساز فضاى ايرانى شد و اينك بايد چشم به راه يك سريال تازه ديگر خبرى باشيم از سوى مأموران اطلاعاتى سابق و لاحق جمهورى اسلامى.

همه خود را شاه و رئيس مى دانند ولى شاه خود را به شاهى قبول ندارد!


سى ساله شدن نظام اسلامى ايران را هيچكس تصور نمى كرد، چه جوانان ۱۸ و ۲۰ ساله اى كه با عشق و شور در گروه هاى نظامى و مسلحانه فرقان و رزمندگان پيشگام و ارشاد و مجاهدين خلق و چريك هاى فدائى خلق كه از همان روزهاى نخست ساز مخالفت و سرنگونى را نواختند چه بازماندگان نظام پادشاهى كه از برجسته ترين و متخصص ترين شخصيت هاى نظامى، سياسى، فرهنگى و انديشه اى ايران بودند.

همه گمان مى كردند كه اينها همه خواب و خيالى است و فردا به ميهن برمى گرديم، خود من وقتى از كشور گريختم در نزديكترين شهرهاى ايران به مدت دو سال ماندم، زيرا كه هر روز اميد و آرزوى سرنگونى نظام ملاها را داشتم، اما آنها كه به اين آرزو و روياى ما واقف بوده و هستند امروزه با به خدمت گيرى سرويس هاى بسيار بالاى جاسوسى و آفريدن هزار و يك بازى با رنگ هاى مختلف و برنامه هاى متفاوت هر روز توپ تازه اى را جلوى پا مى اندازند براى بازى كردن و در برابر تشكيلات آهنين و منظم نيروهاى جاسوسى و ضدجاسوسى ملايان ما نه تنها بى برنامه و بى نظم كه هيچگونه اطلاعات و آگاهى امنيتى و ضد جاسوسى در برابر بازى هاى رژيم نداريم و با بهره ورى آنها از خوى و خلق نامنظم و بى برنامه و منفرد و تكروى ماها، رژيم روزبروز قدرت هاى فعال ما را چون برف آب مى كند و راه استقرار و دوام بيشتر خود را مى گشايد.
گفتگوى تمدن هاى خاتمى كه طرح به سرقت رفته شهبانو فرح در سال هاى ۷۰ بود، اينك با پيروزى آقاى باراك حسين اوباما در آمريكا نيز دنبال خواهد شد آن هم آمريكائى كه سياهان و تهيدستان و مهاجران گرسنه و ملتهب و نگران از اقتصاد فلج شده آن چشم اميد به كسى دوخته اند كه از تبار بردگان آزاد شده آبراهام لينكلن است كه امروز بر كرسى رهبرى بخش وسيعى از جهان نشسته است و ما گمان مى كنيم كه يك شبه و با چهار شعار و شش تا ناسزا خواهيم توانست نظامى را سرنگون كنيم بدون اين كه يكبار ريشه پيروزى سياهان در آمريكا را بررسى كنيم.
سياهان آمريكا از سال ها پيش بزرگترين ارگان هاى قدرت و محبوبيت را در آمريكا اشغال كردند از جهان سينما تا سياست و ورزش و موسيقى. سياهان آمريكا در سريال هاى ۲۴ ساعته تلويزيونى رئيس جمهور آمريكا شدند و مورگان فريمن نقش خداوند را بازى كرد و سياهان بسيارى در فيلم ها و سريال هاى آمريكا در نقش فرشته و ناجى آمريكا و رئيس جمهور اين فيلم هاى زيادى بازى كردند و حتى در دهها فيلم پليسى، مأموران سياه پوست در برابر پليس هاى سفيد و بلوند در نقش پليس خوب و مهربان در برابر پليس هاى خشن ظاهر شدند و در ميدان موسيقى و ورزش مگو و مپرس. يعنى اين نوع كار جمعى و گروهى به مراتب از دهها سرويس اطلاعاتى و جاسوسى كارآئى بيشترى داشت و توانست زمينه پيروزى يك سياهپوست را كه نيمى بيشتر از نامش اسلامى مى باشد را فراهم آورد.
از اين همه ما چه آموختيم؟ و اينك چه بايد بكنيم؟ آن هم در شرايطى كه هر كس براى خود شاه و رئيس است و شاه خود را به شاهى قبول ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر