پیام


قـومی متفكرند در مـذهب و دیـن *** قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آن كه بانگ آید روزی *** كای بیخبران راه نه آنست و نه این

دوستان عزیز مهم نیست که احمدی نژاد یا خامنه ای یا فلانی چه گفته و چه کرده.
این حکومت از بیدار شدن من و تو میترسد
مهم این است که من و تو به هم چه می گوییم

۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

من دیگر مانند پدرم نیستم

ای کاش زن های مانند تو زیاد می شدند. ای کاش همانطور که تو پسرت را بزرگ کردی، مادرم مرا بزرگ می کرد. تو توانستی نشان دهی که زن می تواند مادر شود ؛ مادر آزادگی، عدالت، برابری و هم نوع دوستی شود. 

با تو هستم ماندانا. با تو که با آن مهر مادری و عشقت، به فرزندت رسم دوست داشتن را آموختی.  چرا نامی از تو نیست؟

دیگر نامی از زنان ایران در ذهنمان نمانده، دیگر کسی از تو و هوتن و نگان نمی گوید. دیگر زنان به حساب نمی آیند، نمی دانم چه شد که زنان بی ارزش شدند. چرا زنان به جای اینکه مادران مردان شوند، کلفت مردان شدند. چه شد زنان ضعیفه شدند.

دختران و زنان امروز از اینکه نمی توانند مثل مردان رفتار کنند شرمسار می شوند. از اینکه نمی توانند مثل مردان زندگی کنند حسرت می خورند و رنج می برند. مگر آیین و فرهنگ ما اینچنین بود؟

 شما که برابری و عدالت و آزادی را داشتید، آیین زندگی داشتید. ما که پیامبر و دین الهی داریم، چرا هیچ نداریم؟
مادران امروز به فرزندشان از کودکی دین داری می آموزند، تو به فرزندت چه آموختی؟
چرا مادران ما این تبعیض ها و بی عدالتی ها پذیرفتند و چرا پدرانمان گذاشتند ما را در بند بکشند؟
 
ای ماندانا، تو مادرم هستی نه این مادرِ در بند که از در بند بودن و نابرابری لذت می برد.
من دیگر مانند پدرم نیستم. دیگر زورگویی و خشونت و بی احساسی بس است. من خواهان آزادی زنان هستم، خواهان آزادی این زنان و دختران که سرچشمه عشق و احساس و زندگی هستند.
ای کاش دختران ایران، تو و دیگر زنان فرهیخته و دلاور را بشناسند و از شما بیاموزند تا نسل بعد را آزاده و حق دوست و انسان دوست پرورش دهند و یا خود را مانند شما کنند.

من هم از فرزندت آموخته ام که چگونه باشم.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر