پیام


قـومی متفكرند در مـذهب و دیـن *** قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آن كه بانگ آید روزی *** كای بیخبران راه نه آنست و نه این

دوستان عزیز مهم نیست که احمدی نژاد یا خامنه ای یا فلانی چه گفته و چه کرده.
این حکومت از بیدار شدن من و تو میترسد
مهم این است که من و تو به هم چه می گوییم

۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

پیش زمینه: خدا چیست؟

یکی از سؤالاتی که گاهی افراد بیدین با آن سعی در گیر انداختن دوستان مؤمن میکنند سؤال از ذات خداست. اینجا اگر پاسخی غلط بدهیم فرد بیدین با خطای خودمان سعی در رد وجود خدا میکند. در زیر به چندتا از این سؤالها پرداختیم:

سؤال: خدا چیست؟
پاسخ: خدا هستي نامحدود و آفريدگار جهان و جامع همه كمالات است و نقص و عيبي در ذات وي راه ندارد و هستي او عين ذات مقدّسش مي‏باشد. موجودات آفريده شده‏ي خدا هستند و هستي خويش را از خدا مي‏گيرند و هيچ گونه استقلالي ندارند . خداست كه آنها را آفريده و بدانها افاضه وجود مي‏كند چون خدا مستقل و موجودات غير مستقل هستند يعني وجود آنها از خداست نمي‏توان گفت خدا از موجودات جداست و با آنها ربط وجودي ندارد امّا بايد دانست كه چون خدا جسم نيست نزديك بودن او با موجودات مثل نزديك بودن جسمي با جسم ديگر نيست. علي بن ابيطالب«عليه السلام» مي‏فرمايد: خدا داخل در اشياء است نه مثل دخول چيزي در چيز ديگر و خارج از وجود اشياء است امّا نه مثل خروج جسمي از جسم ديگر(توحيد صدوق، ص 306). اگر مقصود شما از چيستي، آگاهي از ماهيت خدا است، در پاسخ بايد توجه داشت كه اصولاً ماهيت خداوند به اين معنا كه مثلاً از چه چيز به وجود آمده يا ساخته شده است اصلاً صحيح نمي‏باشد ، زيراچنين فرض هايي، نشانه نقص و كمبود است و در ذات الهي راه ندارد. از چيز ساخته شدن به اين معنا است كه خداوند در وجود خود به آن چيز ها نياز دارد و اين با ذات بي نياز الهي سازگار نيست و نيز به اين معنا خواهد بود كه آن چيز ها قبل از وجود خداوند ، وجود داشته تا خداوند از آنها به وجود آمده باشد ، در حالي كه همه چيز آفريده او است و نيز او ازلي است و هيچ چيز قبل از وجود او نيست تا از آن ساخته شده باشد. خداوند چيز جز هستي و وجود نامتناهي نيست و هيچ چيز وجود او را محدود نمي كند . حقيقت ذات نامحدود الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم قابل درك نيست و به همين جهت در روايات آمده كه در ذات الهي تفكر نكنيد ، بلكه در صفات خداوند تأمل كنيد. هم چنين خدايي كه ما در تصور و خيال خود بياوريم ، خدا نيست و اصولاً خداوند در تصور و خيال ما در نمي‏آيد و عقل نيز به ذات الهي راه نمي‏يابد چون لازمه آن، احاطه به خداوند است و خداي نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمي‏شود.

سؤال: کلمۀ "خدا" یعنی چه؟
پاسخ: لفظ خدا در زبان فارسي مخفف "خودآ" يعني خودبه وجود آمده و تقريباً مرادف با واجب الوجود است، يعني موجودي كه وجود براي او ضرورت دارد و عدم براي وي محال است و موجود ديگري به آن وجود نداده است، ولي با توجه به مشابهات آن مانند خداوند و كدخدا مي توان گفت معناي لغوي آن شبيه به معناي صاحب و مالك و معنايي كه در عرف از آن فهميده مي‌شود، نظير خالق و آفريدگار است.(محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن، خدا شناسي، كيهان شناسي، انسان شناسي، ص 21) بر همين اساس در زبان فارسي به جاي مفاهيم واجب الوجود، خدا گفته مي شود. روشن است كه هيچ موجودي به خداوند وجود نبخشيده و خداوند معلول هيچ علتي نيست ، پس كلمه «خدا »كاملا متناسب با حقيقت وجود خداوند است . در زبان عربي اسم هاي فراواني براي خدا ذكر شده است در دعاي جوشن كبير هزار اسم و صفت براي خداوند متعال آورده شده است . در قرآن نام هاي زيادي براي خدا آمده است , مانند اللّه ، خالق ، باري ، مصوّر، رب ّ، رحمن، رحيم، عزيز، جبار، متكبر، قدوس، سلام، مهيمن و ملك و واژۀ خدايان در تاريخ ايران به چشم مي خورد و گاه خدا به كارمي رود. البته اسم هاي ديگري در زبان فارسي هست كه به خدا اطلاق مي شود، مانند: يزدان ، ايزد، پروردگار، آفريننده و آفريدگار و ...

سؤال: خداوند از چه زمانی وجود داشته است؟ خدا کجاست؟
پاسخ: خداوند داراي جا و مكان خاصي نيست زيرا مكان و زمان داشتن از خواص جسم است , و مكان براى چيزى تصور مى شود كه داراى حجم و امتداد باشد و نيز هر چيز زماندارى از نظر امتداد و عمر زمان ,قابل تجزيه مى باشد و اين نيز نوعى امتداد و تركيب از اجزاء بشمار مى رود ؛ پس نمى توان براى خداى متعال مكان و زمان در نظر گرفت و هيچ موجود مكان دار وزماندارى واجب الوجود نخواهد بود . اگر براي خدا جا و مكان خاصي فرض شود ، علاوه بر اين كه او را نيازمند به زمان و مكان دانستيم ، او را محدود نيز كرده ايم ، در حالي كه وجود الهي ، نامحدود و نامتناهي است . هم چنين بودن او را در مكان خاص و زمان خاص ، بدان معنا است كه در زمان و مكان هاي ديگر حضور ندارد و اين هم نشانه نقص است و هم با حضور خداوند در همه جا و هر زمان منافات دارد. او هستي و وجود نامحدود است كه نمي توان او را در زمان و مكاني خاص محصور و محدود كرد و حقيقت وجود نامتناهي او در ذهن انسان محدود و متناهي داخل نمي شود ، اما آثار وجود او در همه جا نمايان است و انسان با عمق جان خويش او را در مي يابد.

خداوند آفريننده مكان است و همانند «نور محض» نيازي به مكان ندارد بلكه پيدايي همه چيز در پرتو روشنايي و تجلي اوست و همانند «روح» تدبير همه سلول هاي بدن و فعاليت هاي بدن به عهده اوست بدون اينكه جايي از بدن را اشغال كند اما نه جدا از جهان است و نه آميخته با جهان است و همچنان كه انسان در شناخت روح و اسرار آن عاجز است و عقل آدمي از درك ذات حق نيز عاجز است و تنها بايد به آثار و صفات خداوند فكر كند تا معرفت پيدا كند. و تنها بايد از طريق محبت و قلب او را بيابد كه وصف ناشدني است. براي توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب ذیل جلب مي كنيم:

الف. وقتي ما بخواهيم صفتي را براي چيزي اثبات يا سلب كنيم يا بپرسيم كه اين چيز فلان صفت و ويژگي را دارد و يا خير بايد آن چيز قابليت و استعداد پذيرش آن صفت را داشته باشد، لذا انسان كه قابليت عالم شدن را دارد، مي توانيم بگوييم عالم است و يا عالم نيست و يا بپرسيم كه آيا عالم است؟ ولي در رابطه با چيزي مثل ديوار كه قابليت پذيرش اين صفت را ندارد، نمي توانيم بگوييم آيا عالم است ، يا جاهل ؛ و سؤال از اينكه آيا اين ديوار عالم است يا جاهل سؤال بي معنايي خواهد بود. پس اين قاعده منطقي به ما مي گويد در جايي مي توان از ثبوت يا سلب صفتي سؤال كرد كه قابليت اتصاف به آن صفت باشد ، ولي در جايي كه بخاطر ضعف يا قوت وجود اين قابليت نيست سؤال معنا نخواهد داشت.

ب. در اين مقدمه بايد معناي مكاني روشن شود. براي مكان فلاسفه تعاريف متعددي ذكر كرده اند معروفترين تعريف كه مورد قبول فارابي و ابن سينا است و از ارسطو ذكر شده اين است كه مكان عبارت است از سطح داخلي جسمي كه مماس با سطح خارجي جسم ديگر باشد.(آموزش فلسفه، ج2، آيت الله مصباح يزدي، ص144) معناي اين عبارت اين است كه مكان حقيقي هر چيز عبارت است از مقداري از حجم جهان مادي كه مساوي با حجم جسم منسوب به مكان باشد. چنانچه از اين تعريف و همين طور از تعاريف ديگر بدست مي آيد كه اولا مكان تابع جهان است و قبل از پيدايش يا بعد از فناء جهان مادي ، مكان وجود ندارد و ثانيا مكان از خواص اجسام است و شي مجرد و فرا زماني و غير مادي ، داراي مكان نيست.

ج. فلاسفه بين مكان و مفهوم كجائي فرق مي گذارند و مي گويند كجائي از مفاهيم نسبي است يعني كجائي از سنجش چيزي با مكان حاصل مي شود كه اين فرع داشتن نسبت يا مكان است ؛ بنابراين چيزي كه نسبت با مكان ندارد، سؤال كجائي درباره او معنا ندارد(آموزش فلسفه، ج2، آيت الله مصباح يزدي، ص142)

د. خداوند متعال موجودي مكانمند نيست تا جا و مكاني را اشغال نمايد كه دلايل بسياري براي آن وجود دارد. يكي از دلايل اين است كه قرار گرفتن در جهت يا مكان از اوصاف اجسام يا عوارض جسماني است و خداوند متعال نه جسم است و نه عوارض جسماني دارد و اينكه خداوند جسم و جسماني نيست ، چون جسمانيت مستلزم تركيب است و هر مركبي در تحقق خود محتاج به اجزاء است حال آنكه خداوند متعال واجب الوجود و غني مطلق است.(آموزش كلام اسلامي، محمد سعيدي مهر) بنابراين اگر بگوييم خدا ، مكان دارد ، خدا موجود نيازمند خواهد بود؛ در حالي كه خداوند بي نياز مطلق است؛ پس مكان ندارد. پس نه مركب است و نه جسم و نه اتساب مكان به او صحيح نيست. وقتي طبق مقدمات بالا ،معلوم شد خداوند از افق مكان بيرون است چنان چه از افق زمان بيرون است ، موجودي است فرازماني و مكاني چون زمان و مكان از خصائص جهان ماده و اجسام هستند كه مخلوق خداوند متعال هستند. بنابراين خداوند در همه جا است ، نه به معناي بودن يك جسم درجسم ديگر است، بلكه به معناي احاطه وجود خداوند بر همه مكانها است. اگر بودن در يك مكان ، به معناي بودن يك جسم در جايي يا مكاني باشد ، مطمئنا اشكالتان وارد بود كه يك جسم در چند جا چگونه است ؟ اما در مورد خداوند اين تصور اشتباه است كه او نيز مانند انسان ها داراي جسم است. اين اشتباه از آنجا ناشي مي شود كه هر چيز را مانند خود قياس و تشبيه مي كنيم و تصور صحيحي از موجود مجرد و غير مادي نداريم. هم چنين خداوند موجودي نامحدود است و نامحدود هيچ گونه محدوديتي براي حضور در مكان هاي گوناگون ندارد. پس اين ساخته فكر بشر شرقي يا غربي نيست و منحصر به اسلام نيز نمي باشد، بلكه يك معناي حقيقي است كه انسان با تأمل و به كار انداختن قوه تعقل مي تواند به مفهوم آن دست يابد و در هر چيز نبايد صرفا مادي و جسماني انديشيد و تنها با قوه حواس قضاوت نمود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر