پیام


قـومی متفكرند در مـذهب و دیـن *** قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آن كه بانگ آید روزی *** كای بیخبران راه نه آنست و نه این

دوستان عزیز مهم نیست که احمدی نژاد یا خامنه ای یا فلانی چه گفته و چه کرده.
این حکومت از بیدار شدن من و تو میترسد
مهم این است که من و تو به هم چه می گوییم

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

آیا “مسلمان سکولار” ممکن است؟

آرش نراقی
. پرسش اصلی من در این نوشتار این است:
آیا مسلمانی و سکولاریسم با یکدیگر قابل جمع است؟ آیا فرد می تواند هم مسلمان باشد و هم به نحو سازگاری به اقتضائات سکولاریسم پایبند باشد؟
در حدّی که من درمی یابم یکی از مهمترین پیش شرطهای تحقق سکولاریسم، التزام به فضیلتی است که می توان آن را "رواداری بر مبنای احترام متقابل" نامید. اگر این ادعا درست باشد، در آن صورت پاسخ پرسش اوّل تاحدّ زیادی در گرو پرسش دیگری خواهد بود:
آیا یک مسلمان از آن حیث که مسلمان است می تواند فضیلت "رواداری بر مبنای احترام متقابل" را به رسمیت بشناسد؟

ادعای من در این نوشتار آن است که مسلمانی با فضیلت "رواداری برمبنای احترام متقابل" قابل جمع است، و از اینرو می توان صورتی از مسلمانی را با اقتضائات اساسی سکولاریسم سازگاری بخشید. بنابراین، در این مقاله در گام نخست، به اختصار تلقی خود را از سکولاریسم و مفهوم "رواداری بر مبنای احترام متقابل" بیان خواهم کرد، و سپس در گام دوّم به اختصار توضیح خواهم داد که احیاناً در بستر کدام چارچوب نظری می توان درکی از مسلمانی داشت که با رواداری بر مبنای احترام متقابل و نیز اقتضائات سکولاریسم آشتی پذیر باشد.

برگی از تاریخ حمله اعراب به ایران



پس از حمله اعراب به ایران، ایستادگی و سختكوشی ایرانیان در نبردهای پراکنده، خالد سردار عرب را چندان خشمگین ساخت كه سوگند یاد كرد كه چنانكه برآنان پیروز شود دست به غذا نبرد، مگر آنكه نهری از خونشان جاری ساخته باشد. خالد برای راست آمدن این سوگند دستور داد تا همه ی اسیران را بقتل رسانند، و اینكار تا چند شبانه روز ادامه داشت. در سالهای 28 و 30 هجری تازیان دو دفعه مجبور شدند استخر را فتح كنند. در دفعه ی دوم مقاومت مردم چنان با رشادت و گستاخی مقرون بود كه فاتح عرب را از خشم و كینه دیوانه كرد. میگویند خالد در نبرد ولجه عهد كرده بود كه تا هزار نفر را به هلاكت نرسانده باشد، دست به غذا نبرد. وی هنگامی اقدام به خوردن غذا كرد كه مقصود و مرادش برآورده شده بود. این نبرد در محلی بنام ولجه اتفاق افتاد و بهمین اعتبار به نبرد ولجه معروف گردید. در برابر سیل هجوم تازیان شهرها و قلعه های بسیار ویران گشت. خاندان ها و دودمانهای زیاد بر باد رفت. نعمتها و اموال توانگران را تاراج كردند و غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. می گویند بیش از 42 هزار زن ایرانی در میان اعراب به عنوان كنیز تقسیم كردند. شهربانو دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی که به اسارت گرفته شد، در مدینه به نکاح امام حسین درآمد. زیبایی و جذابیت این شاهزاده خانم ایرانی به قدری بوده که هنگامی که در خیابانهای دارالخلافه به همراه مابقی اسیران گردانده می شده زنان عرب را به گریه وا داشته است. چندین هزار پسر نوجوان ایرانی را با سوزن دوك اَخته كرده ( قدرت جنسی را از آنها گرفتند) و به عنوان غلام چونان حیوان آنها را بكار گرفتند. همه ی این كارها را نیز عربان در سایه ی شمشیر و تازیانه انجام میدادند. هرگز در برابر این كارها هیچ كس آشكارا یارای اعتراض نداشت. حد و جرم و قتل و حرق، تنها جوابی بود كه عرب، خاصه درعهد اُمویان به هرگونه اعتراضی می داد. خشونت و قساوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود. گفته اند كه وقتی سعد بن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا كتابهای بسیار دید. نامه به عمر بن خطاب نوشت و در باب این كتابها دستوری خواست عمر در پاسخ نوشت كه آن همه را به آب افكن كه اگر آنچه در آن كتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است كه از آنها راه نمایان تر است و اگر در آن كتابها جز مایه ی گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آن همه كتابها را در آب یا آتش افكندند. گویند چنان كتاب از ایران بردند كه شش ماه حمام مصر را با سوزاندن كتابهای ایران گَرم میكردند.

منابع و ماخذ : 1 دو قرن سكوت ، دكتر عبدالحسین زرین كوب 2 ـ تاریخ ده هزار ساله ایران ، عبدالعظیم رضایی 3 ـ ایران ( از آغاز تا اسلام ) ، پرفسور رومن گیرشمن 4 ـ تاریخ ایران (از سلوكیان تا فروپاشی دولت ساسانی ) پژوهش دانشگاه كیمبریج 5 ـ تاریخ طبری ، محمد بن جریر طبری 6- سایت خبرگزاری میراث فرهنگی
تاریخ و فرهنگ ایران ، تاریخ اسلام ، قرآن در اسلام ، زن در اسلام ، محمد پیامبر ، حضرت علی ، کتاب های ممنوعه ، اسلام شناسی ، نقد اسلام و ادیان  

جهانی بدون دين را تصور کنيد!

ریچارد داوکینز:
جهانی بدون دین را تصور کنید. تصور کنید که بمب گزاران انتحاری نبودند، 11سپتامبر نبود، 7 جولای نبود، جنگ های صلیبی نبود، شکار جادوگران نبود، طرح باروت نبود. تجزیه ی هندوستان نبود، جنگ اسرائیل و فلسطین نبود، کشتارهای صرب/ کروات/ مسلمان در بالکان نبود، تعقیب و آزار یهودیان به عنوان "قاتلان مسیح" نبود، 'مناقشه'ی ایرلند شمالی نبود، 'جهاد' نبود، واعظان تلویزیونی خوش پوشِ و فُکُلی نبودند که مردم ساده لوح را بفریبند و پول هایشان را بالا بکشند ( این واعظان می گویند "خدا از شما می خواهد آن قدر صدقه بدهید تا به مضیقه بیافتید"). تصور کنید نه طالبانی بود که که مجسمه های باستانی را منفجرکند، نه قطع سر کافران در ملاء عام بود، نه شلاق زدن بر پوست زنان به جرم بیرون بودن یک اینچ از پوست وجود داشت.


 مقدمه کتاب پندار خدا از ریچارد داوکینز:
 به گمانم خیلی از کسانی که مذهبی بار آمده اند، دل خوشی از دین ندارند، به آن بی اعتقاد اند، یا نگران خباثت هایی هستند که به نام دین انجام می گیرد؛ این دسته اشتیاق گنگی برای ترک دین والدین شان را دارند و آرزو می کنند که کاش می توانستند دین را ترک کنند، اما درنمی یابند که گزینه ی ترک دین هم پیش رویشان است. اگر شما هم از این دسته هستید، این کتاب برای شماست. هدف این کتاب آگاهی بخشی است – آگاهی بخشی در مورد این حقیقت که بیخدا بودن یک خواستۀ واقعگرایانه است؛ خواسته ای شجاعانه و باشکوه. می توانید بیخدای شادمان، معتدل، اخلاقی و فرهیخته ای باشید. این نخستین پیام آگاهی بخش کتاب من است. سه پیام آگاهی بخش دیگر هم دارم که در ادامه به آنها اشاره می کنم.

شاید احساس می کنید که لاادری گری(اگنوستیسیم ) دیدگاه معقولی است، اما بیخدایی به همان جزمیت  دیگر مذاهب است؟ اگر این طور باشد، امیدوارم که فصل 2 نظرتان را عوض کند چون در آنجا می کوشم شما را متقاعد کنم که " فرضیه ی خدا" هم یک فرضیه ی علمی درباره ی کیهان است. فرضیه ای که باید آن را با همان شکاکیتی تحلیل کنیم که به دیگر فرضیه ها می پردازیم. شاید هم آموخته اید که فیلسوفان و الاهیدانان دلایل خوبی برای باور به وجود خدا یافته اند. اگر این طور فکر می کنید، چه بسا از فصل 3 با عنوان "برهان های وجود خدا" است محظوظ شوید – در آنجا نشان می دهیم که این برهان ها بسیار ضعیف اند. شاید می اندیشید که وجود خدا بدیهی است. آخر چطور ممکن است جهان بدون خدا به وجود آمده باشد؟ چطور ممکن است حیات، با تمام غنا و گوناگونی اش، و با تمام جاندارانی که انگار هر کدام شان "طراحی"  شده اند، ایجاد شده باشد؟ اگر اندیشه هایتان در این حول و حوش سیر می کنند، امیدوارم بتوانید از فصل 4 بهره ببرید. عنوان این فصل هست:  "چرا به احتمال قریب به یقین خدایی نیست ." نظریه ی شکوهمند انتخاب طبیعی داروین نه تنها حاکی از وجود یک طراح نیست، بلکه با تبیین قوی و برازندگی نابودگرش پندار وجود طراحی در جهان را می زداید. و گرچه انتخاب طبیعی فی نفسه منحصر به تبیین جهان جانداران است، اما برای مقایسه و امکان سنجی "اهرم" های تبیین ایجاد کیهان به کار می آید و آگاهی بهتری به ما ببخشد. دومین پیام از چهار پیام آگاهی بخش من قدرت اهرم هایی مانند انتخاب طبیعی است.
شاید می اندیشید که باید خدا یا خدایانی باشند، چون مردم شناسان و مورخان می گویند که اعتقادات دینی در همه ی جوامع وجود دارد اگر این مطلب را متقاعد کننده می یابید، لطفاً به فصل 5 با عنوان  "ریشه های دین"  رجوع کنید، که شرح می دهد چرا باور دینی این قدر شایع است . شاید هم فکر می کنید که باورهای دینی ضروری اند تا مبنایی برای اخلاقیات مان فراهم کنند؟ آیا برای خوب بودن نیازی به خدا نداریم؟ لطفاً فصل های 6 و 7 را بخوانید تا ببینید که چرا چنین نیست. آیا هنوز هم گوشه چشمی به دین دارید و آن را چیز مطلوبی برای مردم می دانید، حتی اگر ایمان خودتان زایل شده باشد، فصل 8 شما را فرا می خواند تا بیاندیشید که دین چندان هم چیز خوبی برای دنیا نیست

... یکی از مؤثرترین شیوه های ایجاد مصونیت در برابر شک، این هشدار خوف انگیز است که هرگز لای هیچ کتابی مانند کتاب حاضر را باز نکنند، زیرا چنین مطالبی مطمئناً از تراوشات شیطانی است. اما من یقین دارم که مردمان آزاداندیش بسیار اند: کسانی که تعلیمات دینی دوران کودکی شان خیلی موذیانه نبوده است، یا اینکه آن تعالیم را "هضم" نکرده اند، یا هوش ذاتی شان آن قدر قوی بوده که بر آن تعالیم فائق آیند. این جان های آزاده تنها به تشویقی اندک نیاز دارند تا خود را کاملاً از چنگ دین برهانند. دست کمِ کم، من امیدوارم که هر کس این کتاب را می خواند بتواند با خود بگوید 'نمی دانستم که می توانم'.

لینک های دانلود:

سرور اول

سرور دوم

---------------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

ایران سرزمین جاوید


وقتی به تاریخ نگاه میکنیم با تعدادی سرزمین آشنا میشویم که تاریخ و تمدن بسیار کهنی داشته اند. مانند مصر ، آشور ، سومر، ایران، یونان و ...هرکدام از این سرزمین ها برای خود  زبان، رسوم، فرهنگ و تاریخی جداگانه داشته اند.

دولت آشوردولت مهمی بود که در خاورمیانه قدیم تشکیل شد و در آغاز تابع بابل بود. در سال ۱۸۰۰ پ.م فرمانروایان اولیه آشوری شهرهای آشور، نینوا و اربیل را متحد کردند و سلسله‌های پادشاهی آشور بعد از سال ۱۴۲۰ پ.م شکل گرفتند. آشور حدود هزار سال دوام کرد. آشوری‌ها چون سرزمینشان مانند بابل حاصلخیز نبود باج گیری و دست اندازی به سرزمین‌های دیگر را در پیش گرفتند. نتیجتاً دولت آشور یک دولت حرفه‌ای جنگجو و متجاوز شد.

سومریان 
از اقوام باستانی ساکن در جنوب سرزمین کنونی عراق یعنی میانرودان (سرزمین میانِ دو رود دجله وفرات) و شمال خلیج فارس بودند. ایشان از جمله در شهر باستانی بابل سکنی داشتند و تمدنی پرمایه را پی‌ریزی نمودند.

مصر 
یکی از قدیمی‌ترین کشورهای جهان است و تمدن آن - که در حاشیه رود نیل شکل گرفته - در زمره کهن‌ترین تمدنها محسوب می‌شود، چرا که از حدود 4 هزار سال قبل از میلاد به وجود آمده است.
وقتی به این این تمدن های اطراف کشور خودمان نگاه می کنیم،  می بینیم که آنها از ایران کمتر نبوده اند، مخصوصا مصر با آن همه آثار باستانی.ولی دیگر سرزمینی با نام آشوریان ، سومریان وجود ندارند. مصریان دیگر تاریخ و زبان خود را فراموش کرده اند.هویت تمام این سرزمین ها این شده است که خود را عرب و مسلمان میدانند.
مردمان این سرزمین ها همه در مقابل حملات فرهنگی و زبانی و اعتقادی اعراب شکست خوردند و هویت و تمدن خود را از دست دادند. فقط تاریخ شناسان  تفاوت بین این تمدن ها و سرزمین ها را با تمدن و سرزمین اعراب میدانند.
ولی تنها سرزمینی که توانسته است فرهنگ و تمدن و زبان خود را تا حدی در مقابل این یورش اعراب حفظ کند سرزمین آریایی ها بوده است. تنها مردمی که دارای هویت ملی و تاریخی هستند. 1400 سال اعراب و دست نشانده هایشان در ایران زحمت کشیدند که این تاریخ و تمدن را به نام خود و دینشان کنند. و نسل آریایی ها را از زمین بَرکنند و خود جای آنها بنشینند.
اما با این همه سال و با این همه کشتن ایرانیان و زورگویی به آنها نتوانسته اند به ذره ای از خواسته هایشان برسند؟
چرا هنوز جهانیان ایران را سرزمینی جدا از اعراب می دانند؟ چه چیزی در بین ایرانیان است که باعث شده زبان و هویت خود را فراموش نکنند؟؟
کدام پیروز خواهند شد؟ علم و دانش و قلم ایرانی یا زور و شمشیر و رسوم اعراب؟

دانلود شبیه ساز تکامل


اگر به مبحث تکامل در زیس تشناسی علاقمند باشید عاشق این نرم افزار خواهید شد. علاقمندان بسیاری از سرتاسر جهان، از مردم عادی گرفته تا زیس تشناسان، با این نرم افزار کار می کنند و ضمن سرگرم شدن، دانش و دید خود را در زمینة تکامل ارتقا م یدهند. ممکن است از خود بپرسید که تکامل اصلاً چیست و چه معنایی دارد. شاید هم یک زیس تشناس حرفه ای باشید و بخواهید دید تکاملی خود را گسترش دهید. در هر صورت GenePool 6 کمک شایانی به شما خواهد کرد.

GenePool آزمایشگاهی نیست، آموزشی است. شبیه سازی دو بعدی موجودات زنده ای مجازی که در اثر تصادف های محض بی شمار می میرند یا بقا می یابند. شبیه سازهای پیشرفتة دیگری وجود دارند که مورد استفا دة پژوهشگران قرار می گیرند. در این شبیه سازها شرایط محیط، پیچیده تر از چیزی است که در اینجا دیدید. هزاران جاندار یا مولکول مجازی بسیار متنوع در حال فعالیت هستند. با اینکه کار با این نرم افزارها نیاز به تجربه و مهارت در زیس تشناسی دارد اما باید بدانید یک چیز در همة شبیه سازها یکسان است. همة شبیه سازها بر اساس دو اصل ساخته می شوند: فرایندهای تصادفی و انتخاب طبیعی.

دانلود راهنما و نرم افزار   حجم: ۳۹۴ کیلوبایت

سرور دوم:

دانلود نرم افزار  115 کیلوبایت

دانلود راهنما  254 کیلوبایت

سرور سوم:

دانلود نرم افزار

دانلود راهنما


وضعیت روانی جانورها  در شبیه ساز را در شکل زیر می بینید:






















---------------------------------------------------------------------------------



۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

پیدایش حیات

پیدایش حیات مبحثی پیچیده است که درک جرئیات آن نیاز به تسلط بر علوم بیوشیمی و بیوفیزیک دارد. در این نوشتار سعی شده است تا فقط شمایی کلی از فرضیه ی علمی پیدایش حیات ارائه شود. به علاوه، در مورد برخی از مفاهیم علمی مربوط به این بحث، مانند جهش، انتخاب طبیعی و تصادف توضیحی داده نشده است. بنابر این توصیه می شود اگر با این مفاهیم آشنا نیستید ابتدا  نوشتار تکامل چیست؟ را بخوانید.

مقدمه
سه فرضیه
کدام فرضیه علمی است؟
فرضیه پیدایش خود به خود
جستجو در اعماق تاریکی
زمینی که سبز نبود
آیا مولکولهای زیستی از ماده بیجان پدید می آیند؟
آیا مولکولها هم تکامل می یابند؟
مرغ یا تخم مرغ؟
RNA ، نخستین مولکول
جهان RNA
انرژی،‌ مسئله این است
از RNA به DNA
نخستین سلول ها
پروکایوتها
انرژی، مسئله این است
یوکاریوتها
انرژی، مسئله حل شد
نخستین هولوکاست
کلونی ها و تمایز سلولی
انتقادهای بی اساس
انتقاد های مشترک با نظریه تکامل
این ها خیال پردازی است
زیست زایی
تصادف
پیچیدگی
قانون دوم ترمودینامیک
پیدایش در آزمایشگاه
 ---------------------------------------------------------------------
 
اهمیت علم بیش از آن که درکشف حقایق تازه باشد، در کشف شیوه های تازه ی اندیشیدن است. ویلیام براگ
روش منطق توضیح ناشناخته ها بوسیله شناخته هاست، روش دین توضیح شناخته ها بوسیله ناشناخته هاست. دیوید بروکس
 

تكامل (فرگشت) چیست؟

مقدمه
 تكامل یا فرگشت (evolution) یک نظریه ی علمی در مورد منشاء گونه ها و تحولات عالم جانداران است. نظریه ی تكامل در تعارض آشكار با باورهای دینی است.(ن.ك تعارض های تكامل و دین) به همین دلیل مورد انتقاد، تحریف و كج فهمی بسیاری از مؤمنان قرار گرفته است و آنان سعی كرده اند با انتقادهای بی اساس این نظریه را باطل جلوه دهند.(ن.ک. هفت انتقاد بی اساس به نظریه تكامل) در این نوشتار سعی شده این نظریه به ساده ترین شكل ممكن، توضیح داده شود. 
شاید ریشه ی برخی از كج فهمی های فارسی زبان ها از این نظریه، ترجمه ی غلط انداز واژه evolution به "تكامل" یا "فرگشت" است. این لغت به معنی "بر آمدن" و اشاره به بوجود آمدن چیزی از چیز دیگر دارد، مثل بوجود آمدن بخار از آب. برخلاف تصور عموم، نظریه ی "برآمدن" به معنای اخلاقی و حاکی از "کمال یافتن" جانداران نیست. این واژه هیچ بار اخلاقی ندارد بلكه تنها تغییر جاندارن را برای انطباق بیشتر با محیط نشان میدهد. متاسفانه واژه ی تكامل به عنوان یك غلط رایج جا افتاده است. پس در این نوشتار هم به ناچار از این واژه ی اشتباه برانگیز اما رایج استفاده میشود.  

تعارض های تكامل (فرگشت) و دین


طرفداران خلقت به گونه ای صحبت میکنند که گویا تئوری چیزی است که شما پس از اینکه تمام شب را باده گساری کرده اید، در خواب میبینید. ایزاک آسیموف هر قدر میوه های دانش بیشتر در دسترس انسان قرار گیرد، همان قدر باورهای مذهبی از بین خواهد رفت.
زیگموند فروید
-------------------------------------------------------


مقدمه

تكامل چیست؟

تعارض های نظریه ی تكامل با دین

الف) تناقض با برهان نظم

ب) تناقض با افسانه های دینی

ج) تناقض با برخی باورهای دینی

د) تناقض با اخلاق دینی

تفاوت دو دیدگاه

موضع های مختلف دیندارن در مقابل نظریه تكامل

آیا این موضع گیری ها منصفانه است؟

نتیجه

-------------------------------------------------------

  

اخلاق تکاملی چیست؟


اخلاق تکاملی می کوشد شکاف میان فلسفه و علوم طبیعی را پر کند. مدعای اصلی اخلاق تکاملی  این است که انتخاب طبیعی در انسان، گونه ای حس اخلاقی تعبیه کرده است. یعنی ما بر اثر تکامل  آمادگی انجام رفتارهایی را که از نظر اخلاقی خوب محسوب
می شوند داریم. اگر چنین چیزی درست باشد، اخلاقیات را می توان پدیده ای دانست که در طی تکامل گونه های اجتماعی هوشمند ایجاد می شود، و نه چنان که الاهیون می گویند، حاصل وحی الاهی یا قوای عقلانی. در رویکرد تکاملی به اخلاقیات، رفتارهای اخلاقی به عنوان انتخاب هایی طبیعی محسوب می شوند که با افزودن سازگاری موجود با محیط اش، مزیت او را برای بقا افزایش می دهند.  مشهورترین مدافع این دیدگاه اداورد ویلسون است که ′پدر زیست شناسی اجتماعی′ محسوب می شود. ویلسون معتقد است که "هم دانشمندان و هم اومانیست ها باید این احتمال را در نظر بگیرند که زمان آن فرا رسیده که اخلاق تدریجاً از دست فیلسوفان گرفته شود و زیست شناسانه گردد" (ویلسون). چالش پیش روی زیست شناسان تکاملی مانند ویلسون، ارائه ی تعریفی از خیر (خوبی) بر پایه ی نظریه ی تکامل و تبیین این مطلب است که انسان ها چرا باید خوب باشند.
فهرست
1 . چهره ها و مفاهیم اصلی
   الف. چارلز داروین
   ب. هربرت اسپنسر
   ج. مسئله ی "است - باید"
    د. مغالطه ی طبیعت گرا
    ه. زیست شناسی اجتماعی
2. جایگاه اخلاق تکاملی در نظریه ی اخلاقی معاصر
3. چالش های پیش روی اخلاق تکاملی
4. مراجع و منابعی برای مطالعه ی بیشتر
 

۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

سخنراني آته ايست( بي خدا) مشهور، ريچارد داوكينز


ريچارد داوكينز (Richard Dawkins) زيست‌شناس بريتانيايي و استاد دانشگاه آكسفورد است. وي از مروجان داروينيسم و يك بي‌خداي مشهور است. داوكينز در كتاب پندار خدا صراحتا عنوان كرده است كه خالق ماوراالطبيعه به احتمال قريب به يقين وجود ندارد و ايمان ديني يك پندار غلط جا افتاده است.
فيلم سخنراني داوكينز در مركز تد (TED) و نيز گزيده اي از متن آن در پي مي آيد


حتي آته ايستها هم از افرادي مثل من كه جرات مي كنند و مي گويند ما علاوه بر باور به تكامل، يك آته ايست هم هستيم ناراحت مي شوند. من نمي توانم بفهمم چرا؟ اين درحالي است كه خداباوران هيچ مدرك قابل استنادي براي باورهايشان ندارند.
   

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

نقشه ايران شير است نه گربه

نقشه ايران شير است نه گربه  و طرح آزادسازى اين شير در سه مرحله در دست اجرا مى باشد
گزينش دوست و دشمن در زندگى روزمره و جهان سياست و مملكت دارى و شهريارى هر چند كارى دشوار و سخت مى باشد، اما ذكاوت و تيزهوشى و آينده نگرى هر انسان و عنصر و گروه و دولتى مى تواند در اين گزينش مؤثر باشد.
رژيم اسلامى حاكم بر ايران نه تنها در اين مورد گزينش نيكو و درستى نداشته است بلكه در دشمن آفرينى و دوست گزينى همواره ضد منافع ملى و درازمدت ما عمل كرده است.

در هنگامه جنگ ايران و عراق كه تمامى جهان از صدام حسين حمايت نظامى، سياسى و تبليغاتى مى كردند تنها يك كشور بود كه با فروش تسليحات نظامى با در نظر داشتن محاصره اقتصادى غرب و به ويژه آمريكا، به ايران امكان داد تا در برابر عراق پايدارى كند و تمامى دلارها و قرض ها و كمك هاى تسليحاتى جهان عرب و غرب نيز نتوانست موجب از دست دادن شهرى از ايران كهن و شيرگونه ما شود.
آرى تصوير ايران ما نقش گربه نيست بلكه نقش شير است. به خاطر دارم كه اين مسئله موضوع بحث سال ها پيش ما بود با داريوش... داريوش به من مى گفت كه نقشه ايران شبيه شير است، نه گربه و در طول تاريخ اين مسئله را نشان داده است.
بارى از گزيدن دوست و دشمن مى گفتيم بعد از انقلاب اسلامى در ايران، سرزمين ما تماماً به آغوش فرهنگى تازيان رفت و دستار به دستان سبز و سياه كه خويش را فرزندان قريش و صحرا گردان تازى مى دانستند، عربيت را بر ايرانيت ترجيح دادند و هر چند ۸سال جنگ و كشتار و تجاوز مردم سرزمين ما با زور صدام و پول اعراب خرابى هاى فراوانى به بار آورد اما نه تنها رهبران ايرانى را به لحظه اى انديشه وانداشت كه سيدعلى خامنه اى و ديگران روسرى ياسرعرفات كه نشانه غربيت مى باشد را به همراه ديگر سردمداران رژيم با افتخار حمل مى كنند.
همه اينها در شرايطى پديد آمده و مى آيد كه ما مى توانستيم در شرايط كنونى جهان و پيروزى جنگ تمدن ها بر گفتگوى تمدن ها با جهان غرب و به ويژه اسرائيل روابط دوستانه و خوبى داشته باشيم و همزمان با كشورهاى همسايه و منطقه نيز روابط همزيستى و دوستى. اما عدم گزينش سياستى درست موجب شد تا درياى مازندران را و خليج فارس را به گونه هاى مختلف از دست بدهيم و سرمايه هاى نفتى ما دوبى را آباد كند و فرزندان ايران زمين را به تن فروشى در حرمسراهاى تازيان كشاند.
امروز در پى حمله اسرائيل به حماس و لبنان به بهانه سركوب حزب الله و تروريست هاى فلسطينى هوادار رژيم اسلامى اصلاً و ابداً به قباى اعراب برنخورده است و بى شك هيچ دستى هم تكان نخواهند داد. زيرا سركوب شيعيان چه در لبنان و چه در فلسطين باشد چه در پاكستان و تركيه براى تازيان با سركوب و قتل عام يهوديان برابر و يكسان است. زيرا نه اهل تسنن و نه وهابى ها شيعيان را مسلمان نمى دانند: قاتلوا الذين لايؤمنون بالله و لاباليوم الاخر و لايحرمون ما حرم الله و رسوله ولايدينون دين الحق (سوره توبه آيه ۲۶).
پس اساس همين آيه و ديگر آيات بوده است كه در طول تاريخ زرتشتى ها و شيعيان و يهوديان و مسيحيان قتل عام شده اند. هر چند بوده اند علماى بزرگ و فرهيخته اى در ميان اهل تسنن كه با حاكمان و اجراى اينگونه احكام مخالف بوده اند. اما شوربختانه مخالفت هاى علماى راستين مانع از كشتارها نشده است.
امروزه نيز از سوئى جمهورى اسلامى بايد هر از چندى جنجالى بيافريند تا اذهان جهان را به جاى اتم ايران به سوئى ديگر مشغول كند و از سوى ديگر اسرائيل نيز بر آن است تا ديوار امنيتى را بدور سرزمين خويش بكشد و منطقه را دشمن زدائى كند. لذا هر چند آريل شارون بارها از جرج بوش خواست تا با حمله به پايگاه هاى اتمى ايران موافقت كند اما خودسرانه نمى توانست خود را با ايران درگير كند بدون اين كه توافق آمريكا را داشته باشد. اما خلع سلاح كردن حماس و حزب الله به ويژه پس از اين كه حماس كه تبديل به يك دولت سياسى در منطقه شده بود مايل نبود سازمان ملل را كه اسرائيل هم در آن است به رسميت بشناسد يك خطر و هدف اساسى براى تل آويو بود.
بهانه را جهل و نادانى گروه هوادار نظام اسلامى ايران در حماس با گروگان گرفتن يك سرباز به اسرائيل داد.

نادانى مضاعف حزب الله و شيخ حسن نصرالله كه به دست بوسى آقاى خامنه اى مفتخر است آنجا بود كه يك كارت دعوت معتبر و قوى براى اسرائيل روان كرد تا به لبنان حمله كند. آنگاه كه اسرائيل براى آزادى يك سرباز به فلسطين حمله مى كند بسيار طبيعى است كه براى رهائى دو سرباز به مراتب خيلى قويتر به لبنان خواهد تاخت. يعنى اگر اين مسئله را حزب الله نفهميده بود كه واويلا بر آنها. اما جمهورى اسلامى بسيار رندانه اين مسئله را سازماندهى كرد تا در هنگامه قفل شدن مذاكرات غرب با ايران روى مسئله اتم، جهان شاهد رويدادى ديگر باشد. اما بدون شك اين اقدام ها در نهايت به نفع اسرائيل و حذف نيروهاى مسلح كه بخشى از جهان آنها را تروريست مى نامد، خواهد انجاميد. اگر حماس و حزب الله از فلسطين و لبنان رانده شوند و يا كشته و زندانى و خانه خراب شوند. كلاً يك بازوى قوى نظامى جمهورى اسلامى در خارج ايران قطع مى شود و پس از آن طرح امنيت سازى در عراق عملى خواهد شد و جدائى رهبران سياسى عراق از سياست ملاهاى تهران، قطع بازوى دوم نظام اسلامى تهران خواهد بود. اگر اين دو عمليات با پيروزى به انجام برسد و تا زمانى كه جمهورى اسلامى اسرائيل را به رسميت نشناسد، طرح نهائى و پروژه پايانى كه حذف نظام اسلامى تهران است عملى خواهد شد. يعنى اگر جنگ كنونى كه گريبان فلسطين و لبنان را گرفته است به سوريه و ايران كشيده شود در مدت بسيار كوتاهى يك گروه بسيار بزرگ شبه نظامى از اپوزيسيون ايرانى از طريق عراق، يك جمع انديشمند و سياستمدار جوان ايرانى از غرب و آمريكا به همراه جنگنده هاى غرب، براى پايان دادن به حكومت به ۳۰سال نرسيده ملاهاى تهران همزمان و همراه و هم آهنگ فعال خواهند شد.
در ماه گذشته وقتى يك هفته پس از ديدار نخست وزير اسرائيل با ژاك شيراك مجاهدين خلق موقتاً تبرئه شده و فعاليت هايشان پس از سال ها ممنوعيت در فرانسه آزاد شد و آنها توانستند خيلى زود چند هزار نفر را زير يك سقف جمع كرده و در رسانه ها ظاهر شدند، در حقيقت، اين نخستين چشمكى بود كه به نظام اسلامى زده شد تا بداند كه اگر مى خواهد بماند بايد اسرائيل را به رسميت بشناسد. هر چند به جز آمريكا (به طور علنى) تقريباً تمامى جهان رسماً با جمهورى اسلامى مراوده هاى گوناگون داشته و آن را به رسميت مى شناسند، اما حمله به حماس و لبنان از سوى اسرائيل بدون كسب اجازه از آمريكا حتى به آنها نيز نشان داد كه آنجا كه منافع ملى تل آويو به خطر بيفتد آنها قاطعانه وارد عمل مى شوند و ابرقدرت هاى آمريكائى و غيره نيز جرأت مخالفت نخواهند داشت و اروپائيان هم اگر بخواهند پُز روشنفكرى ضد جنگى بدهند فقط در ۴ تا بيانيه و سخنرانى نيم دقيقه اى خلاصه خواهد شد.

-در ايران بايد نظامى روى كار بيايد تا دوستان و دشمنان تاريخى خود را خوب بشناسد، سياست محمدرضاشاه برترين نوع ديپلماسى خارجى براى ايران هزاران ساله بود و اسرائيل در منطقه بايد هم پيمان ايران باشد نه دشمن.

کینه و دشمنی تاریخی انگلیس علیه اسرائیل


و ايرانى كه در محاصره اقتصادى بود با كمپانى هاى بزرگ اقتصاد جهانى وارد معاملات كلان شد و توانست تبليغات اسلامى خود را به زبان هاى بسيارى از طريق ماهواره به آمريكا و اروپا و كل جهان برساند و آمريكا را در باتلاق عراق بيندازد.
خود آمريكائى ها اعتراف كردند كه حمله به عراق به علت اطلاعات غلط چلبى بود كه وى نيز جاسوس ملاها بود و اين مسئله چه درست و چه دروغ باشد بزرگترين اعتبار را به سرويس هاى اطلاعاتى ملاها داد. آيا آمريكا تا اين حد ساده لوح است. انگليس هم كه از سال ها پيش از پيدايش اسرائيل با استقرار اين دولت مخالف بوده است اما پس از رأى سازمان ملل و قدرت نمائى جهانى يهوديان به زور و با ترس اسرائيل را به رسميت شناخت اما همواره در تلاش بوده است تا چوب لاى چرخ آن بگذارد و تا توانسته نيروهاى ضد اسرائيلى را در پنهان تقويت كرده است.

پروفسور سيف الدين نبوى كه بخشى از خاطرات پر ارزش خود را به طور شفاهى در اختيار من گذاشته است شهادت مى دهد كه 
« محمدرضاشاه در هفته هاى پايانى قدرت خود سيدجلال تهرانى را احضار كرده و به او گفته است كه: حالا فهميدم كه انگليس پشت اسرائيل نيست بلكه آمريكا پشت اين كشور است.

و شاه از سيد جلال پرسيده است كه تو چگونه از اين امر با خبر بودى و چرا من آن هنگام حرف ترا نپذيرفتم.

سيدجلال تهرانى، دكتر نبوى را با خود نزد شاه برده و مى گويد من از طريق اين شخص به امر واقف شدم. »

پروفسور سيف الدين نبوى در هنگام تحصيل پزشكى در فرانسه به عنوان دانشجوى پزشكى (سال آخر) در يك كشتى شاغل بوده است، كشتى به حيفا مى رود تا صدها يهودى مهاجر را به آنجا برساند، كشتى توسط انگليس ها متوقف شده و تمامى يهوديان مهاجر را كه در كشتى پنهان شده بودند بازداشت و تعدادى از آنها را به قتل مى رسانند.

در حيفا پروفسور نبوى شاهد سخنرانى يك ژنرال بزرگ انگليسى بوده است كه با قاطعيت به سربازان خود مى گفته است كه اگر سازمان ملل، اسرائيل را به رسميت بشناسد، ما يك خواب آسوده برايش نخواهيم گذاشت و مرتب براى اسرائيل مسئله خواهيم آفريد.

«كلب پاشا»، ژنرال بزرگ انگليسى با چنان خشم و قاطعيتى سخن مى گفته است كه عمل كنونى نظم نوين جهانى را به ياد مى آورد.

مخالف شناسىِ مخالفان از طريق مخالفان پرخاشگر بى خرد!!


چند هفته و يا چند ماهى از انقلاب ۲۲بهمن نگذشته بود كه آقاى على خامنه اى در جمع گروهى از افراد مسلح كه نام كميته انقلاب را به خود داده بودند و بعدها به سپاه و نيروهاى انتظامى تبديل شدند در ساختمان حزب رستاخيزى كه اينك كميته انقلاب مشهد بود براى افراد مسلح سخنرانى مى كرد.
يكى از همكلاسى هاى سابق من در دبيرستان جليل نصيرزاده كه در ميان همان افراد مسلح مستمع آقاى خامنه اى بود برايم همان ۲۹ سال پيش روايت مى كرد كه خامنه اى گفته است بهوش باشيد و آماده زيرا براى حفاظت و بقاى انقلاب ما نيازمند تجربه هائى هستيم كه انجام اين تجربه ها موجب خواهد شد كه حتى ما كسانى را از ميان عزيزانمان، خانواده، آشنا و دوست، هم محلى و همشهرى، قربانى كنيم و از دست بدهيم. ما مى بايست جنبش ها و كودتاهائى را خودمان سازمان بدهيم براى «مخالف شناسى» مخالفان جمهورى اسلامى كه در نيروهاى مسلح و دواير دولتى فراوان هستند بدين رو هر از چندى با ساختن يك كودتا خواهيم توانست مخالفان جدى را شناسائى و سركوب كنيم. اين شيوه به طور جدى در سال هاى جنگ دنبال شد و تا جائى كه توانستند نيروهاى وفادار به نظام پادشاهى را دانه دانه در هر كجا يافته و از بين ببرند.
پس از جنگ روش كارى نظام اسلامى ديگرگون شد و اين بار رسانه هاى خارج تبديل به تريبون هاى تند و خشنى شدند عليه نظام اسلامى به گونه اى كه عاشق پيشه هاى ايران پر شكوه و يادگاران صوتى و سيمائى و نوشتارى دوران پادشاهى آريامهر شمشيرهاى خشن و تند پرخاشگوئى شدند، عليه نظام اسلامى و تحريك مردم براى تماس با اين افراد در خارج و به ويژه از پانزده سال پيش كه صداها و تصاوير توسط ماهواره به ايران مى رفت اين تلاش به طور جدى توسط سازمان هاى اطلاعاتى ملاها دنبال شد و همه سخنوران بزرگ و قهار و شورش آفرين ندانسته و نخواسته با دستمزدهاى بسيار كم چند صد و يا چند هزار دلارى به سيستم امنيتى نظام اسلامى كمك كرده و مى كنند تا هر از چندى با سر دادن فريادهائى هخاگونه مخالفان را از ميان دهها و يا صدها نفرى كه از داخل كشور با اينها پيوند برقرار مى كنند شناسائى و يكى دو سه نفرى كه به عنوان مخالف پتانسيل بالا و قوى اى در ايران دارند را بازداشت نموده و زير فشار و شكنجه و آزار و اذيت قرار دهند تا هم ديگران را بترسانند و هم اندك مخالفان شناسائى شده را از ميان ببرند و هم پرخاشگران بى خرد خارج را براى مدتى سرگرم و راضى از نبردشان كنند.

فرق ميان روشنگر و روشنفكر و انديشمند و دانشمند

نوشته سیاوش اوستا سازمان جاسوسی الله - فرق ميان روشنگر و روشنفكر و انديشمند و دانشمند
در حالى كه هر روز نيروها و شخصيت هائى از پايوران نظام اسلام ايران از اين تفكر و حكومت جدا شده و يا بر عليه آن عصيان مى كنند و يا به گوشه خلوت مى روند. سيدعلى خامنه اى در تلاش است تا نيروهاى نوينى را در خارج از ايران تحت لواى ولايت فقيه خود درآورد.

وى همراه هديه چند ميليون دلارى اسكناس هاى جاسازى شده در جعبه هاى تابوت گونه كه براى سيدحسن نصرالله به سوريه و پس از آن به لبنان فرستاد از حسن نصرالله خواست كه به خرابى هاى جنگ در لبنان دست نزنند و ساختمان هاى جديد را در مناطق ديگرى از نو بنا كنند و تمامى ويرانى ها را دست نخورده نگه داشته و تبديل به موزه كنند، تا اين خرابى ها در تاريخ بماند. معمولاً موزه ها را در ساختمان هاى دربسته مى سازند اما دهها روستا و شهر و دشت و دمنى كه در لبنان ويران شده است را چگونه مى توان موزه ساخت. پرسشى است كه شايد كمتر كسى بتواند از رهبر جمهورى اسلامى بپرسد؟

اما در نماز جمعه هفته گذشته و پيش از آغاز رزمايش گسترده نظامى ملاها در ايران، على خامنه اى آب پاك را روى دست جهانيان ريخته و تأكيد كرد كه ايران اتم را به اين سادگى ها رها نخواهد كرد و چه بسا در مانورهائى كه انجام مى دهند يك جوكر از برخوردار بودنشان از اتم رو كنند.
*اما امروزه شاهد آنيم كه هر روز روشنفكران و دانشمندانى كه سال ها از پايوران اساسى نظام اسلامى بوده اند از آن جدا مى شوند. نمونه بارز آنها دكتر عبدالكريم سروش است، شخصيتى كه در سال هاى ۶۰ ناجى نظام و تفكر اسلامى در بحث هاى تلويزيونى با احزاب چپ بود مدت هاست كه در هر يك از سخنرانى هاى خود ضربه اى محكم بر پيكر نظام و تفكر و ايدئولوژى حاكم فرود مى آورد به گونه اى كه اخيراً رسماً اعلام كرد كه تشيع هيچ سازشى با دموكراسى ندارد و براساس ديكتاتورى پايه نهاده شده است. اينبار دكتر سروش فراتر از نظام اسلامى و ولايت فقيه حاكم رفته و خود تشيع را نشانه رفت.

چه بابك شاد و خرسند است كه بی دین است


اگر اعدام و تیرباران ره دین است
اگر کشتار مردم در قوانین است
اگر دین مبین این است
چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است
 
اگرسینه زنی فرمان این دین است
قمه بر سر زدن نامش اگر دین است
عزاداری اگر کیش است و آئین است
چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است
 
اگر دین سوره های جنگ خونین است
همه جا آیه های آتش کین است
اگر صلح و صفا محکوم تمکین است
چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است
 
اگر زن برده بی مایه دین است
اگر دین چادر چرکین و ننگین است
اگر زن در حجاب تار و غمگین است
چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است
 
اگر دین آرزوی مرگ نسرین است
اگر پایان عشق ویس و رامین است
اگر دین دشمن فرهاد و شیرین است
چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است
 
اگر زاهد به منبر والی دین است
ولی پائین منبر حیله آئین است
اگر زاهد ستمکار و سیه بین است

چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است
 
اگر بابک خرد را مهر و آئین است
حردمندی اگر دشمن به هر دین است
اگر کافرخردمند است و بی دین است
اگر آزاده بودن پاسخش این است
چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

کتاب های سودمند برای حذف خرافات


تاثیر طبقه متوسط در جامعه(3)

پس از انقلاب اسلامی و به قدرت رسیدن خمینی، طبقه متوسط جامعه تازه فهمیدند که به زیر دست طبقه پایین رفتند. خمینی آگاهانه یا نا آگاهانه کاری کرد که این طبقه متوسط ضعیف شود. اولین کار این بود که دیگر خصوصی سازی متوقف شد و همه چیز زیر نظر دولت رفت. یعنی به صورتی همان حالت قدیمی ارباب - رعیتی به وجود آمد. همه ی مردم نوکرِ دولت شدند و حقوق یکسان می گرفتند. و باید به خواسته های دولت گوش دهند تا بتوانند حقوق خود را دریافت کنند.
تا سال 68 شرایط همینطور ماند. در سال 68 با تغییر کردن رهبر و نیز قدرت گرفتن هاشمی رفسنجانی دوباره تحولاتی دیگر شروع شد. در اوایل دوران رهبری خامنه ای ، هاشمی قدرت بیشتری داشت و به عنوان سردار سازندگی شناخته شده بود. چون این مرد، مردِ سیاست بود نه مرد مذهب. پس با شعار "سازندگی" به میدان آمد و شعار "صدور انقلاب" را کنار گذاشت. برای اینکه به قدرت و اهمیت هاشمی در آن دوران پی ببرید ، می توانم این را بگویم که در شروع اخبار در تلویزیون ابتدا از کارهای هاشمی می گفت و بعد از خامنه ای می گفت.
یک کار بسیار مهم هاشمی آوردن گروهی به نام "تکنوکرات" ها بود. این افراد به فکر طراحی سیاست های کارآمد و نیرومند و بلند مدت پرداختند. یکی از کارهای این گروه ایجاد خصوصی سازی به صورت پنهانی  بود. یک نمونه از این خصوصی سازی ها که به صورتی عنوان شد که همه ی گروه ها  با آن موافق بودند ساخت "دانشگاه آزاد" بود.
موفقیت دانشگاه آزاد را میشه در برار  بیمارستان ها و درمانگاه های دولتی مقایسه کرد که الان با این همه تلاش دولت، فقط در شهرهای کمی بیمارستان ساخته شد ولی دانشگاه آزاد در همه جا است.
اما نکته مهم این است که این اولین قدم برای جان دادن به طبقه بالا، متوسط و روشنفکران بود. چون افراد می توانستند در جایی کار کنند که زیر نظر دولت نبود و درآمد محدود نداشت. و همچنین می توانستند راحت تر به روشنگری دانشجویان بپردازند.
اوج رفاه و گستردگی طبقه دوم در زمان خاتمی رخ داد. این باعث شد که خامنه ای و اطرافیانش به وجود این طبقه پی ببرند و خطر را حس کنند. هیچ چیز برای یک حکومت مذهبی که وجودش به بی سوادی و جهالت مردم و نفوذ مذهب بستگی دارد خطرناک نیست. پس مجبور شدند یک کودتای ساده و بی سر وصدا را طراحی کنند. و آن چیزی جز روی کار آوردن "احمدی نژاد" نبود.
حکومت خاتمی بسیار به روشنفکری و آگاهی مردم کمک کرده بود و طبقه بالا و متوسط را جذب خود کرده بود. در نتیجه خامنه ای و روحانیون اطرافش که نانشان به حماقت مردم بستگی داشت تصمیم گرفتند ابتدا طبقه پایین را همراه خود کنند و سپس با اصلاحات و طبقه متوسط مبارزه کنند.
سفرهای استانی احمدی نژاد و طرح مبارزه با بد حجابی شروع شد. مبارزه با بد حجابی ، فیلتراسیون اینترنت، ستاره دار کردن دانشجویان و ... به این منظور اجرا شدند که طبقه متوسط را که به دنبال آزادی و روشنگری و ... بود را درگیر خواسته های پیش و پا افتاده انسانی کند. و سفرهای استانی و ولخرجی های دولت و به این منظور بود که طبقه پایین را با حکومت همراه کند.
این توجه دولت به طبقه پایین و تحت فشار قرار دادن طبقه بالا و متوسط باعث شد که دو طبقه متوسط و بالا با هم متحد شوند.
از این جا به بعد را می دانید که چه شده است. کودتای دوم حکومت باعث شکل گیری یک جنبش بسیار قوی در بین دو طبقه بالا و متوسط شد. در این میان اصلاح طلبان به خوبی جنش را کنترل و راهنمایی کردند و با طراحی بیانیه ها مردم را راهنمایی کردند.

شاید برنامه های بلند مدت آن تکنوکرات ها ادامه داشته باشد شاید هم به بن بست خورده باشد. ولی مهم این است که این جریان دقیقا همان جریان "انقلاب سفید" و "انقلاب اسلامی" است. اگر این حکومت مانند شاه با جنبش سبز کنار نیاید، آینده ی بسیار بدی در پیش روی خواهیم داشت. تا کنون جنبش سبز بیشتر از طبقه بالا و متوسط تشکیل میشد. حال اگر باز طبقه پایین با اون تفکرات خاص و با خشونت وارد ماجرا شود باید اصلاحات را بی خیال شویم و منتظر یک انقلاب ننگین دیگر شویم!
در عین حال باید دعا کنیم که این دولت دستش به بمب اتم نرسد و تبدیل به یک قدرت نظامی در جهان تبدیل نشود، که پدر همه ی مردم را در می آورد.


تاثیر طبقه متوسط در جامعه(1)

تاثیر طبقه متوسط در جامعه(2)

تاثیر طبقه متوسط در جامعه(2)

( تو این چند مطلب بحث بر تاثیر طبقه های مختلف بر حکومت و سیاست ها و آینده یک کشور است نه جزئیات و دلایل اصلی یا فرعی انقلاب.)
در پست قبل انقلاب سفید و تاثیر آن بر قدرت گرفتن طبقه متوسط بررسی شد.
این طبقه به دلیل اینکه بین دو طبقه دیگر قرار دارد و با این دوطبقه ارتباط نزدیکی دارد به خوبی از آنها تاثیر میگیرد و به آنها تاثیر می دهد. و همچنین زودتر  و بهتر از شرایط جامعه و اقتصاد با خبر میشود.
به صورتی می شود گفت که اگر حکومت بتواند این طبقه از جامعه را راضی نگه دارد یعنی تا حدی توانسته خوب حکومت کند. و همچنین می تواند تاثیر سیاست های خود را در این طبقه ببیند، حتی قبل از اینکه این سیاست به نتیجه برسد. چون افراد این طبقه وقت و سواد این را دارند که این سیاست ها را بررسی کنند.


توسعه اجتماعی-اقتصادی سالهای دهه ۴۰ و ۵۰، بیشتر به واسطه درآمدهای روزافزون نفت میسر گشت. همزمان با توسعه بنادر و راه‌ها، سدهای بزرگی در دزفول، کرج و منجیل بنا شد و بیش از ۸۰۰ کیلومتر ریل راه‌آهن احداث گشت که تهران را به شهرهای اصلی دیگر متصل می‌ساخت. ایران در سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ شاهد «انقلاب صنعتی» کوچکی بود که در نتیجه آن، سهم تولید ناخالص ملی، شمار کارخانه‌ها و تولید برخی صنایع مادر، رشد یافت. توسعه در بخش منابع انسانی نیز، افزایش شمار مدارس، درمانگاه‌ها، پرستاران و پزشکان را در پی داشت. همچنین رونق اقتصادی دهه ۴۰ به طرز شگفت‌آوری به سود بنیادهای مذهبی بود، چراکه در پی این رونق، بازاریان به عنوان متحد قدیمی روحانیت، امکان یافتند تا هزینه شمار زیادی از نهادهای مذهبی مانند مساجد، موقوفه‌ها، چند حسینیه و شش حوزه علمیه بزرگ را تامین کنند و در اواسط دهه ۵۰، نهادهای مذهبی تا آن اندازه قدرت داشتند که شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران، واعظانی را به طور منظم به محلات فقیرنشین شهری و روستاهای دورافتاده بفرستند.
اگرچه شاه در حوزه اقتصادی-اجتماعی نوسازی کرد و در نتیجه طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی را گسترش داد، اما نتوانست در حوزه دیگر - حوزه سیاسی - دست به نوسازی زند؛ در واقع، با توسعه و مدرن‌سازی کشور، شمار دو گروهی که در بین سالهای ۱۳۲۰-۱۳۳۲ (پیش از کودتا) مخالفان اصلی حکومت پهلوی محسوب می‌شدند، یعنی کارگران شهری و روشنفکران به چهار برابر رسید و منع شدن آنها از داشتن نهادها و ابزارهای سیاسی سابق خود، چون اتحادیه‌های کارگری، روزنامه‌های مستقل و احزاب سیاسی، بر شدت مخالفتشان افزوده بود. از سوی دیگر، گرچه اصلاحات ارضی، کشت تجاری را رونق بخشید و شمار دهقانان صاحب زمین را، بسیار افزایش داد، اما مقدار زمین اعطا شده به بیشتر آنان، برای راه‌اندازی کار مستقل کشاورزی کافی نبود. این امر، لشکری از کشاورزان مستقل و مزدبگیران بی‌زمین به وجود آورد که به آسانی می‌توانستند، کانونهای سیاسی نامنسجمی را تشکیل دهند.

طبقه پایین، دلیل اصلی و نهایی در انقلاب:
همانطور که گفتم می توان نتیجه سیاست های دولت را اول در طبقه متوسط یعنی روشنفکران و گارگران شهری دید.
با خواندن مطلب "انقلاب اسلامی" می فهمیم که اولین اشتباه شاه این بود که به نتیجه ی سیاست هایش در طبقه متوسط اهمیت نمی داد. و باعث نارضایتی این طبقه شد.
اولین اعتراضات مردم در زمان شاه از طرف طبقه متوسط بود که به صورت اعتصاب ها و راهپیمایی بودند. به دلیل اینکه کارخانه ها خصوصی سازی شده بودند گارگران می توانستند به راحتی اعتصاب کنند.

اگر در آن زمان شاه خواسته های این طبقه را بررسی می کرد و در سیاست هایش تجدید نظر میکرد و به اصلاحات تن میداد دیگر نه انقلابی رخ میداد و نه جنگی و نه کشتاری.
ولی اینچنین نشد و نتیجه اش این شد که طبقه پایین با اعتقادات مذهبی بسیار خشک وارد ماجرا شوند. چون این سیاست های حکومت به نتیجه خود رسیده بود. و دیگر دیر شده بود، طبقه ای ناراضی شده بود که چیزی جز خشونت و خونریزی نمی دانست. این انفاق و حظور این طبقه به این معنی بود که تنها چیزی که این مردم را راضی می کند یک  انقلاب  است. چیزی که نباید رخ میداد.
عده ای از طبقه متوسط و طبقه بالا که می دانستند و یا فهمیده بودند که مشکل مملکت چیست و به دنبال اصلاحات بودند اینچنین به کنار کشیده شدند و کم کم عده ای از طبقه پایین وارد جریان شدند و خشونت را به آن جنبش تزریق کردند با رهبری خمینی انقلاب کردند و به کشتار و خونریزی پرداختند.
خیلی ها فکر می کنند که خمینی نماینده اصلی و نهایی همه ی طبقات و حزب ها بوده است! اما می دانیم که گروهها و حزب های مختلفی با خواسته های مختلفی در انقلاب تاثیر داشتند.  همچون "حزب توده"، جبهه ی ملی"، "حزب کمونیسم" و ... بودند. این حزب ها هم به جمهوری اسلامی رای دادند، چون فکر می کردند با این کار دیگر مجبور به درگیری با این طبقه خشونت جو ندارند و رضایت آنها را جلب می کنند و پس از آن می توانند بدون درگیری با این گروه به خواسته های خود برسند.
ولی این حزب ها نمی دانستند که خمینی این وعده ها را برای این می داده است تا جلوه ای خوب از "جمهوری اسلامی" خود نشان دهد. خمینی در حال انجام یک دستور دینی در اسلام بود. خمینی "خدعه" کرده بود. و پس از به قدرت رسیدن پاسخی نامردانه به این گروه ها داد. مانند شکنجه "کیانی" و کشتار مجاهدین.


خدا را شکر هنوز تاریخ را فراموش نکرده ایم و می دانیم که انقلاب به جز خونریزی ، کشتار و پس رفت چیزی ندارد، مخصوصا وقتی که انقلاب مذهبی شود.

تاثیر طبقه متوسط در جامعه(1)

در دو مقاله که قبلا قرار دادم اهمیت وجود طبقه متوسط را برای شما بیان کردم:

طبقه متوسط جامعه سالم‌ را مي‌سازد

طبقه متوسط در ايران بعد از انقلا‌ب، گفتگو با موسي غني نژاد

 پس خواندن این مقاله ها و یا تحقیقات بیشتر حتما به اهمیت طبقه متوسط برای ایجاد یک جامعه ی دموکرات و متعادل و پیشرفت کننده پی برده اید. نمی خواهم بحث را طولانی کنم، فقط می خواهم دیدی کلی از این طبقه و تاثیراتش بر جامعه را برای شما ارائه کنم. و زیاد بحث را تخصصی نمیکنم، چون تخصص من نیست.

تاریخ طبقه متوسط

می توان با اطمینان گفت جان دهنده به این طبقه در ایران رضا شاه و وزیران وقتش بودند. آنها پس از بررسی کشورهای غرب و ساختار اجتماعی آن ها به این پی بردند سیستم ارباب - رعیتی جلوی پیشرفت ایرانیان را گرفته است، مخصوصا پیشرفت علمی. 

در سیستم ارباب - رعیتی دو گروه از افراد هستند: یک گروه سرمایه دار که بیشتر به فکر سرمایه خود و افزایش آن هستند و گروه دوم که اکثریت را تشکیل میداد افرادی بودند که همه توجه آنها متوجه نيازهاي زيستي و شخصي خودشان بود. این گروه تمام روز را صرف انجام کار برای ارباب خود می کردند و اکثرا مشغول کشاورزی و دامداری برای اربابان خود بودند. نتیجه این سیستم اقتصادی و این طبقه بندی اجتماعی این می شود که هیچ کدام از دو گروه به دنبال کتاب خوانی و علم و پیشرفت نروند. البته شاید سرمایه دار چند کتاب می خواند و کمی با سواد بود ولی رعیتها کتابی در اختیار نداشتند و شاید در نهایت به پای منبر چند آخوند می نشستند و فقط احکام دینی را گوش میدادند(اگر وقت پیدا می کردند)

حکومت آن زمان که به اهمیت وجود طبقه متوسط پی برده بود تصمیم به ایجاد این طبقه در ایران گرفت. رضا شاه نام تولد این طبقه را "انقلاب سفید" گذاشت. اولین قدم این بود که افراد خود دارای سرمایه اندکی شوند و سپس به شهر نشینی روی آورند. این سرمایه توسط "اصلاحات عرضی" به مردم عادی داده شد. و سپس برای اینکه این افراد بتوانند خود را از روستا به شهرها برسانند و مهاجرت کنند، حکومت "برنامه های عمرانی کشور" را گسترش داد تا افراد بتوانند به کارهای صنعتی و تولیدی جدیدی مشغول شوند. و همچنین به خصوصی سازی شرکت ها پرداخت. در این دوران بخش کشاورزی کشور بسیار ضعیف شد.

رضا شاه توانست به طبقه متوسط جان بدهد. و بسیار به این طبقه از جامعه رسید. طبقه ای به وجود آمد که دیگر آنچنان درگیر نیازهای زیستی و شخصی خود نبود و همچنین آنقدر پولدار نبود که به فکر افزایش سرمایه و خوشگذرانی باشد. معلمان ، مهندسان ، پزشکان از این طبقه بودند. این افراد به علت شرایط شغلی و مالی که داشتند می توانستند به کتابخوانی و تحقیق و شناسایی جهان بپردازند. چون وقت آزاد داشتند.

این طبقه روشنفکر بیشتر به دنبال علم و دانش بود و کمتر درگیر مسائل دینی و مذهبی بودند و کمتر به پای منبر آخوندها می نشستند. و نیز بعضی روحانیون محتویات این انقلاب را مخالف با اصول دینی می پنداشتند(خمینی). این باعث شد روحانیون نسبت به این طبقه احساس ترس کنند و با وجود این طبقه مخالفت کنند.

 

توضیحات: انقلاب سفید ، یک سلسله اصلاحات اقتصادی و اجتماعی بود و رضاشاه به فکر این نبود که آیا این اصلاحات به ضررش و یا به سودش تمام می شود. فکر کنم وی فقط به فکر ساخت و آبادانی ایران بوده! شاید هم نه! 

ولی قسمتی از این طبقه با مخالفت با شاهنشاهی پرداختند و با وقت آزادی که داشتند کتاب های دکتر شریعتی را می خواندند و یا طبق عادت به پای منبر آخوندها می نشستند.

این مخالفت ها با شاهنشاهی ریشه های مختلفی داشتند. به دلایلی همچون کشف حجاب، دادن حق رای به زنان، نارضایتی مذهبیون و در آخر کودتای  28 مرداد.

ادامه این مطلب در پست بعدی نوشته خواهد شد...

طبقه متوسط در ايران بعد از انقلا‌ب، گفتگو با موسي غني نژاد

پيشرفت اقتصادي و توليد انبوه صنعتي, نه تنها نيازمند انباشت سرمايه و سرمايه‌گذاري است, بلكه وجود تقاضاي روزافزون و بازار گسترده مصرف محصولات نيز شرط تداوم آن استدر گفت‌وگويي كه با دكتر موسي غني نژاد داشتم, تلاش شده تا ضمن مروري بر تعريف و چگونگي شكل‌گيري طبقه متوسط در ايران و جهان, ويژگي‌هاي رفتاري اين گروه عمده اجتماعي نيز بررسي شود .
در ادبيات اقتصاد سياسي دهه 60 و 70 ميلادي بحثي تحت عنوان طبقه متوسط مطرح شد كه هر يك از تئوريسين‌هاي وابسته به مكاتب مختلف فكري و سياسي براي آن اعتبار معنايي خاصي را در نظر داشتند و بر اساس آن تحليل خود را ارايه مي‌كردند. از دهه 90 به ويژه پس از فروپاشي اتحاد شوروي و مطرح شدن بحت جهاني‌سازي, فضاي تازه‌اي ايجاد شده كه قابل قياس با آن دوران نيست. پرسش نخست اين است كه آيا مفهوم طبقهء متوسط به گونه‌اي كه در دهه 60 و 70 ميلادي مطرح مي‌شد در حال حاضر نيز در ادبيات سياسي و اقتصادي و يا حتي جامعه‌شناسي جايگاه خاص خود را دارد؟ آيا متفكران اين حوزه‌ها هنوز در مورد اين مفهوم بحث مي‌كنند و بر اساس آن تعاريف اجتماعي خود را ارايه مي‌كنند؟
طبقه متوسط چه در بحث‌هاي تاريخي - جامعه‌شناسي و چه در بحث‌هاي اقتصادي به دو معنا بكار مي‌رود يكي به معناي خورده بورژوازي كه ماركسيست‌ها بكار مي‌برند ، يعني طبقه‌اي كه با ظهور وجه توليد سرمايه‌داري ايجاد شده است و كم‌كم به دو گروه تجزيه مي‌شود. گروه اصلي به سمت طبقه كارگر و تعداد اندكي به سمت طبقهء بورژوازي سرمايه‌داري حركت مي‌كنند . برخي از تئوريسين‌هاي ماركسيسم يك ماموريت انقلابي نيز براي اين طبقه خرده بورژوازي قائل بودند. حتي در انقلاب اسلامي ايران نيز در سال 57 برخي از ماركسيست‌هاي ايراني اين تز را مطرح مي‌كردند كه طبقه پرچمدار ايران, خرده بورژوازي يا همان طبقه متوسط است. اين يك ديدگاه است كه به اعتقاد من درست نيست ولي چون اعتقادي به پارادايم ماركسيستي ندارم وارد بحث آن نمي‌شوم. در عين حال, موضوع بحث شما هم نيست. اما ديدگاه ديگري هم درباره طبقات اجتماعي وجود دارد. كه با ايده ماركسيستي متفاوت است.

طبقه متوسط جامعه سالم‌ را مي‌سازد


بهتر است چه رفتاري را براي ادامه زندگي برگزينيد يا سبك زندگي و فرهنگ شما براي حضور در جامعه چيست؟ اين روزها در تهران با بافت‌هاي كاملا متفاوتش، سئوال بسياري از شهروندان اين است كه واقعا چه كسي با فرهنگ و آداب صحيح زندگي مي‌كند يا چگونه مي‌توان به‌راحتي در كنار انسان‌ها، با فرهنگ‌هاي رنگارنگ زندگي كرد.
سراغ دكتر مسعود غفاري، متخصص روان‌شناسي رفتيم تا برايمان بگويد كه جزو كدام گروه از افراد جامعه محسوب مي‌شويم و براي داشتن يك زندگي ايده‌آل بايد با چه سبك و سياقي زندگي كنيم.
خيلي‌ها مي‌گويند اين روزها پول تعيين مي‌كند كه هر كس در چه طبقه‌اي از جامعه زندگي كند.
اما دكتر غفاري به ‌لحاظ تحصيلات، طبقات جامعه را برايمان تشريح كرده و مي‌گويد: اگر به‌لحاظ عقيدتي طبقات جامعه را تقسيم‌بندي كنيم، ابتدايي مي‌شود پايين پايين، راهنمايي مي‌شود پايين وسط، دبيرستان پايين بالا، كارداني وسط پايين، كارشناسي وسط وسط، كارشناسي ارشد وسط بالا، دكتري بالاي پايين، تخصص بالاي وسط و فوق هم بالاي بالا.

اگر بخواهيم درباره منبع درآمد و سطح درآمد صحبت كنيم، بايد بگويم سطح درآمد مبلغي است كه فرد طي ماه يا سال دريافت مي‌كند كه برابر با واژه in come است.
منبع درآمد هم منظور خود فرد است كه عامل توليدكننده درآمد است يا سرمايه‌اش.
وقتي از دكتر غفاري پرسيدم براساس همه اين طبقه‌بندي‌ها و قرار گرفتن آدم‌ها با شرايط گوناگون در كنار هم چطور مي‌توان جامعه‌اي سالم داشت، مي‌گويد:
جامعه سالم جامعه‌اي است كه شكل هندسي لوزي داشته باشد، يعني يك رأس كوچك طبقه بالا و يك قاعده كوچك طبقه پايين.
از ديد من جامعه‌اي سالم است كه بيشترين افراد آن‌را طبقه متوسط شكل بدهد، چون مطمئنا دارايي زيادي ندارد.
به همين دليل، در جوامعي مانند سوئد كوشيده مي‌شود تا دارايي و ثروت كنترل شود تا نه نداري از حد بگذرد، نه دارايي.



۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

اینجا نه غزه، نه لبنان، بلکه منطقه غرب سرزمین ایران است. خودت را تا صبح میکشی!


با تمام وجودم فرياد مي زنم:
آي جهل و ناداني نابودت خواهم كرد!

روزگاري كه ما ساده از كنار همه مسائل مي گذشتيم چه بسيار از اين دست اتفاقات كه در ايران ما افتاد! و در تاريخ اين سرزمين به نام من و شما تمام شد. آيندگان درباره ما چنين خواهند نوشت: "مردم ايران خفته در خواب غفلت، در سال 1386 خورشيدي ضجه‌هاي دختركي نوجوان كه گيسوان خود را به آتش مي‌كشيد را نشنيدند."
این در حالی بود که سیل پول هایی که می بایست خرج جا انداختن فرهنگ زندگی بهتر در هزاره سوم در بین سطوح مختلف جامعه شود، و یا از افراد آسیب پذیر جامعه حمایت قاطع بکند و سر پناهی کاملا امن برای پناه گرفتن آنها ایجاد کند، به سمت لبنان و فلسطین و عراق و یمن و افغانستان می رفت تا با بی رحمی هرچه تمام مردم آن کشورها را نیز به کشتن دهد. آری اینجا نه غزه، نه لبنان، بلکه منطقه غرب سرزمین ایران است. خودت را تا صبح میکشی!

۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

و چه قصاب خانه ایست این دنیای بشریت!

” زمان سلطان محمود می کشتند که شیعه است، زمان شاه سلیمان می کشتند که سنی است، زمان ناصرالدین شاه می کشتند که بابی است، زمان محمدعلی شاه می کشتند که مشروطه طلب است، زمان رضاخان می کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است، زمان کره اش می کشتند که خرابکار است، امروز تو دهنش می زنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش می نشانند و شمع آجینش می کنند که لامذهب است. اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود: تو آلمان هیتلری می کشند که طرفدار یهودی هاست، حالا تو اسراییل می کشند که طرفدار فلسطینی هاست، عربها می کشند که جاسوس صهیونیست هاست، صهیو نیست ها می کشند که فاشیست است، فاشیست ها می کشند که کمونیست است، کمونیست ها می کشند که آنارشیست است. روسها می کشند که پدر سوخته از چین طرفداری می کند، چینی ها می کشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه می زند، و می کشند و می کشند و می کشند … و چه قصاب خانه ایست این دنیای بشریت!
… و باید بگویم که متاسفانه درست در چنین شرایطی است که روشنفکر می باید به پا خیزد و حضور خود را اعلام کند و ناگزیر در چنین شرایطی، روشنفکری که بخواهد به رسالت وجدانی خود عمل کند باید ابتدا پیه شهادت را به تن خود بمالد .”

من دیگر مانند پدرم نیستم

ای کاش زن های مانند تو زیاد می شدند. ای کاش همانطور که تو پسرت را بزرگ کردی، مادرم مرا بزرگ می کرد. تو توانستی نشان دهی که زن می تواند مادر شود ؛ مادر آزادگی، عدالت، برابری و هم نوع دوستی شود. 

با تو هستم ماندانا. با تو که با آن مهر مادری و عشقت، به فرزندت رسم دوست داشتن را آموختی.  چرا نامی از تو نیست؟

دیگر نامی از زنان ایران در ذهنمان نمانده، دیگر کسی از تو و هوتن و نگان نمی گوید. دیگر زنان به حساب نمی آیند، نمی دانم چه شد که زنان بی ارزش شدند. چرا زنان به جای اینکه مادران مردان شوند، کلفت مردان شدند. چه شد زنان ضعیفه شدند.

دختران و زنان امروز از اینکه نمی توانند مثل مردان رفتار کنند شرمسار می شوند. از اینکه نمی توانند مثل مردان زندگی کنند حسرت می خورند و رنج می برند. مگر آیین و فرهنگ ما اینچنین بود؟

 شما که برابری و عدالت و آزادی را داشتید، آیین زندگی داشتید. ما که پیامبر و دین الهی داریم، چرا هیچ نداریم؟
مادران امروز به فرزندشان از کودکی دین داری می آموزند، تو به فرزندت چه آموختی؟
چرا مادران ما این تبعیض ها و بی عدالتی ها پذیرفتند و چرا پدرانمان گذاشتند ما را در بند بکشند؟
 
ای ماندانا، تو مادرم هستی نه این مادرِ در بند که از در بند بودن و نابرابری لذت می برد.
من دیگر مانند پدرم نیستم. دیگر زورگویی و خشونت و بی احساسی بس است. من خواهان آزادی زنان هستم، خواهان آزادی این زنان و دختران که سرچشمه عشق و احساس و زندگی هستند.
ای کاش دختران ایران، تو و دیگر زنان فرهیخته و دلاور را بشناسند و از شما بیاموزند تا نسل بعد را آزاده و حق دوست و انسان دوست پرورش دهند و یا خود را مانند شما کنند.

من هم از فرزندت آموخته ام که چگونه باشم.

 

۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

مسلمان کیست؟ مسلمانی چیست؟

  • مسلمان کسی است که مال دیگران را به یغما ببرد و چون مالش را به سرقت ببرند، بانگ وفریاد برآورد که مسلمانی نیست 
  • مسلمانی هم ایجاد جار و جنجال و هیاهوی بسیار برای هیچ است
  • مسلمان کسی است که به کار همه کار داشته باشد، و وقتی سر از کارش در بیاورند، فغان برآورد و دنیا را مملو از مردمان فضول قلمداد بکند .
  • مسلمانی هم اجرای " امر به معروف و نهی از منکر است
  • مسلمان کسی است که بیشتر وقتش را برای موشکافی در مورد مسایل و جزئیات زندگی دیگران به کار ببندد ، و با ترفندهایی که می داند به دیگران اجازه کوچکترین کنجکاوی را در کارهایش ندهد .
  • مسلمانی هم داشتن هنر تقیه کردن ( دروغ گفتن) است

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

آیا باید به دین و عقیده افراد احترام گذاشت؟

این روزها با توجه به شرایط سیاسی کشور، مرافعه بین مذهبی ها و غیر مذهبی ها، یکی از مباحث داغ محافل اینترنتی شده است. حتما شما هم به جملاتی شبیه این مواجه شدید "به دین و عقیده افراد احترام بگذارید" و یا "دین و عقیده افراد محترم هستند".

تشکل بی خدایان از چه جهت؟

تشکل بی خدایان از چه جهت؟

١- بی خدایی یک جهان بینی نیست بلکه فقط چند تا از جهان بینی های بخصوص غیر حقیقی را رد میکند. او تنها یک تصور اشتباه مشخص را در نظر نمی گیرد بدون اینکه می بایستی از این جهت اهداف مشخص و یا تصورات مثبتی را بدنبال داشته باشد، درست همانطور که مکتب «آلامیسم» (عدم اعتقاد به زنان جادوگر) و یا «آخلورانتروپیسم» (عدم اعتقاد به وجود آدم های مریخ) داشته باشد. از آنجایی که دو عدم اعتقاد ذکر شده در بالا که اصولا شامل خیلی های دیگر نیز میشود، بطور خیلی زیاد گسترش پیدا کرده و حتی بدون آلترناتیو هم هستند، مفاهیمی برای تعریف آنها وجود ندارد و هیچکس هم این فقدان را حس نمیکند. مکتب بی خدایی هم همین سر نوشت را پیدا می کرد، اگر اعتقاد به وجود نیروهای ماوراء الطبیعه به این شکل وسیع گسترش پیدا نکرده بود. روی این اصل برای بی خدایان بنابر سرشت موضوع وجود یک تشکیلات خاص غیر ضروری است. در مقابل آن تشکیلات خاصی برای پرورش یک جهان بینی همیشه لازم می باشد، همانطور که در جهان بینی هایی که تا حدی مقرون به عقل و تکامل یافته باشد (برای مثال: بدون تشکیلات عدم علم).

نامه ی ریچارد داوکینز به دخترش

نویسنده:  ریچارد داوکینز

ژولیت جان،  حالا که ده ساله شده ای می خواهم درباره ی مسائلی برایت بنویسم که به نظرم مهم هستند.
آیا هیچ وقت دقت کرده ای که ما چگونه به چیزهایی که می‌ دانیم پی برده ایم؟ برای نمونه از کجا دانسته ایم که ستارگان چشمک‌زن که مانند نقاط ریزریزی در آسمان به نظر می آیند در واقع توپ ‌های آتشگون بزرگی هستند همانند خورشید که بسیار از ما دورند؟ و چگونه می‌دانیم سیاره زمین که توپ کوچکتری است، دور یکی از این ستارگان به نام خورشید می‌گردد؟ پاسخ این است: